★بر محمد و آل محمد صلوات★

واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا *۱۰۳آل عمران*

★بر محمد و آل محمد صلوات★

واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا *۱۰۳آل عمران*

این سایت صرفا جهت اعتلای فرهنگ اسلامی و یادآوری و گسترش مسائل دینی و اعتقادی و درج مطالب مفید و کارآمد برای همه بازدیدکنندگان میباشد
والسلام علی من اتبع الهدی

  • ۰
  • ۰

💦 عواقب سستی در نماز


حضرت زهرا(س) می فرماید :  از پدرم رسول خدا(ص) درباره مردان و زنانی که در نمازشان سستی و سهل انگاری مکنند، پرسیدم.


آن حضرت فرمودند: هر زن و مردی که در امر نماز سستی و سهل انگاری داشته باشد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می گرداند:


1 خداوند برکت را از عمرش می گیرد.

2 خداوند برکت را از رزق و روزی اش می گیرد.

3 خداوند سیمای صالحین را از چهره اش محو می کند.

4 هر کاری که بکند بدون پاداش خواهد ماند.

5 دعایش مستجاب نخواهد شد.

6 برایش بهره ای از دعای صالحین نخواهد بود.

7 ذلیل خواهد مرد.

8 گرسنه جان خواهد داد.

9 تشنه کام خواهد مرد به طوری که اگر با همه نهرهای دنیا آبش دهند, تشنگی اش برطرف نخواهد شد.

10 خداوند، فرشته ای را برمی گزیند تا او را در قبرش نا آرام سازد.

11 قبرش را تنگ گرداند.

12 قبرش تاریک باشد.

13 خداوند فرشته ای را بر می گزیند تا او را به صورتش به زمین کشد. در حالی که خلایق به او بنگرند.

14 به سختی مورد محاسبه قرار گیرد.

15 و خداوند به او ننگرد و او را پاکیزه نگرداند و او را عذابی دردناک باشد.


📘مسند حضرت فاطمه الزهراء سلام الله علیها، ص 235


دوستداران اهلبیت ع 


@ahlolbeitlove

  • هومان انصاری
  • ۰
  • ۰

✨☘✨

🔸تشرف حاج علی بغدادی 🔸



مرحوم حاج علی بغدادی ریسندگی و کارخانه در بغداد داشته است. برای دادن خمس در نجف می‌رود که خمس مالش را با بزرگان نجف، آیت الله شیخ مرتضی انصاری، شیخ اعظم و مرحوم کاظمینی آنجا رفتند. وجوهاتش را حساب کرده، صبح پنجشنبه‌ای بوده است. بعد هم زیارت کاظمین رفته، نجف و کاظمین را زیارت کرده است. بعد به بغداد برگشته است. می‌گوید: در مسیر برگشت با یک کسی برخورد کردم، که به من فرمود: حاج علی حال شما چطور است؟ بعد ایشان فرمودند: حاج علی می‌آیی به کاظمین برگردیم، امشب، شب جمعه است. زیارت اجداد من در کاظمین باشد که نزدیک است. من هم گفتم: چشم! من برمی‌گردم. یک مؤمنی به من پیشنهادی داده است. بعد ایشان گفت: برگردید تا من شهادت بدهم تو از دوستان ما هستی. گفتم: شما چطور شهادت می‌دهید؟ مگر چقدر مرا می شناسید؟ گفت: من چطور نشناسم آن کسی را که حق ما را به ما می‌رساند؟ گفتم: کدام حق؟ گفت: خمسی که به وکلای ما دادی. گفت: من باز متوجه نبودم. ایشان شیخ انصاری را وکیل خودش می‌داند. برگشتیم و همینطور که می‌آمدیم، کنار راه میوه‌هایی را می‌دیدم که برای این فصل نیست. فصل، فصل زمستان بود. میوه‌ها طور دیگری بود. هوا را طور دیگری می‌دیدم و عطرآگین بود. همینطور که با هم راه می‌رفتیم،


 سؤالاتی از ایشان پرسیدم. مثلاً مولانا اینکه بعضی دوستان ما زیارت مشهد مشرف شدند، می‌خواستم بدانم زیارت فلانی قبول است؟ فرمود: انشاءالله قبول است. فلانی هم مشرف شده است، زیارتش قبول است؟ انشاءالله قبول است. فلانی هم مشرف شده، قبول است؟ دیدم سکوت کردند. گفتم: بعضی از کسانی که اهل منبر هستند، می‌گویند: اگر کسی شب جمعه زیارت ابا عبدالله الحسین را بخواند، «زیارت الحسین امانٌ من النار» آدم را از جهنم ایمن می‌کند. این حدیث درست است؟ دیدند چشمانش اشک زده است و اسم حسین را که شنید، فرمود: بله، درست است. «زیارت الحسین امانٌ من النار» بعد به کاظمین رسیدیم. شروع به سلام دادن به ائمه کرد. تک تک سلام داد به اسم امام زمان رسید، سؤال کرد: حاج علی امام زمان خودت را می‌شناسی؟ گفتم: چطور نشناسم. معلوم است می‌شناسم. گفت: خوب سلام بده. گفتم: «السلام علیک یا حجة الله، السلام علیک یا صاحب الزمان، یابن الحسن» گفت: «علیک السلام و رحمة الله و برکاته» جواب سلام مرا داد، باز من متوجه نبودم. در این سلام کسی که خبر از قبولی زیارت بعضی‌ها، خبر از چیزهایی که غیر معصوم نمی‌تواند بدهد. مراجع مل شیخ انصاری را نماینده خودش می‌داند. خمس را می‌گوید: حق ما است. برای خواندن نماز زیارت ایستادیم. نماز که تمام شد، آخر نماز به ذهن من آمد، این قرائن و نشانه‌ها برای حضرت بوده است. نماز که تمام شد، نگاه کردم دیدم حضرت نیست. در آن زمان یک حالت گیجی و تحیر بوده است. ولی بعد با قرائنی متوجه می‌شویم چه حسرت سنگینی است. از طرفی هم خوشا به حالشان که همین مقدار نصیبشان شده است.


دوستداران اهلبیت ع 

@ahlolbeitlove

  • هومان انصاری
  • ۰
  • ۰


  ِبسمِ اللّه اَلرَّحمنِ اَلرَحیماََلحَمدُلِّلهِ اَلَّذی یَخلُقُ وَلا یُخلَق ؛وَیَرزُقُ وَلا یُرزَق ؛  یُطعِمُ وَلا یُطعَم ؛  زادَاَللّهُ النَعَم َ؛دَفَعَ اَللّه اَلنَقَم ؛ بِحَقِّ سَیِّدِالعَرَبِ وَاَلعَجَم ؛ هَنیأً لِلا کِلینِ ؛  وَبَرَکةً لِلباذِلینِ ؛ صِحََّةً لِلجالِسین ؛ وَشَفاءً لِمَرضَی اَلمُومِنینَ وَاَلمومِنات ؛

 وَسَلا مَةً لِسَفَرِاَلمُسافِرینِ ؛ وَمَغفِرَةً لِاَمواتِ اَلحاضِرینِ ؛سیِّما اَمواتِ

صاحِبِ اَلاطعِمَة وَاَلاشرِبة ؛ اَللّهُمَّ طَیِّب تُرابَهُم وَیَسِّر حِسابَهُم  وَاَحشُر هُم 

 مَعَ اَلایمَة َ اَلمَعصومین عَلَیهِمُ الَسَّلام  ؛ اَللّهُمَّ اَجعَل قَبرَهُم رَوضَةَ مِن

 رِیاضِ اَلجَنَّة وَلا تَجعَل قَبرَهُم حُفرَةِ مِن حُفَرِالنِیرانِ ؛ بِحَقِّ القُرانِ وَ بِحَقِّ

 سورَةِ المُبارَکَةِ الفا تَحةَ وَالاِخلاصِ وَاَلصَّلَوات   

                        [[ آمینَ ربَّ اَلعالَمین ]] 

  • هومان انصاری
  • ۰
  • ۰


الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل (کتاب)

ذخیره



مؤلف تفسیر «الامثل» استاد محقق آیت‌الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و پژوهشگران قرآن در قرن چهاردهم و اوائل قرن پانزدهم هجری می‌باشند.


معرفی اجمالی کتاب

[ویرایش]


← معرفی تفسیر و روش آن ابتدا


تفسیر «الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل» ترجمهتفسیر نمونه است. که الحق بهترین کتاب تفسیر قرآن مجید است.باید بخوانید و بعد تصدیق می نمایید شنیدن کی بود مانند دیدن.لکن این تفسیر با تجدید نظر جزئی و تکمیل مسانید و ارجاعات آن، به شیوه نوین ارائه شده است و تفسیری کامل و شامل تمام قرآن است که با ویژگی عصری و اجتماعی. و متناسب با نیازها و پرسشهای زمانه، پیام قرآن را تبیین کرده است. از مباحث فنی و کلاسیک ادبی پرهیز نموده و جلوه دیگر آن، گرایش به جنبه‌های هدایتی و تربیتی است که مؤلفان آن را تعقیب کرده‌اند. این تفسیر در کنار تفسیر گرانسنگ المیزان، می‌تواند خلا عدم وجود تفاسیر شیعی عربی را در کشورهای عرب زبان پر نماید و سبب آشنایی بیشتر اهل سنت با دیدگاههای نوین شیعهو اهل بیت علیه‌السّلام گردد. 

← انگیزه تالیف کتاب


مفسر در مقدمه خود، هدف از تالیف این تفسیر را چنین بیان می‌دارد: «هر عصری ویژگیها، ضرورت‌ها و تقاضاهایی دارد که از دگرگون شدن وضع زمان، و پیدا شدن مسائل جدید و مفاهیم تازه در عرصه زندگی سرچشمه می‌گیرد، همچنین هر عصر، مشکلات و پیچیدگی‌ها و گرفتاری‌های مخصوص خود را دارد، که آن نیز از دگرگونی اجتماعات و فرهنگ‌ها، که لازمه تحول زندگی و گذشت زمان است، نشات می‌گیرد. افراد پیروز و موفق آنهایی هستند که هم آن نیازها و تقاضاها و هم این مشکلات و گرفتاریها را که مجموع آنها را «مسائل عصر» می‌توان نامید درک می‌کنند . گام دیگر استنباط نیازها و تقاضاهای ویژه این زمان، از اصول کلی اسلام می‌باشد. این تفسیر بر اساس دو هدف فوق نگارش یافته است. الامثل، در روش ارائه مطالب و تحلیل و ذکر وجوه و احتمالات متاثر از تفاسیری چون المیزان و تفسیر مراغی است. 

← روش تفسیر کتاب


شیوه ذکر مطالب چنین است که در آغاز، پس از بیان نکات کلی و عام در هر سوره، از قبیل نام، مکی یا مدنی بودن، عدد آیات و ویژگیهای آن، به فضای حاکم بر سوره، سبک و سیاق موضوعات مهم مطرح شده در سوره اشاره می‌شود، آنگاه به مضمون آیه پرداخته و با روش بیانی و تحلیلی در تفسیر، با عباراتی روان و سبک عربی امروزی، مسائل زندگی و هدایت انسان تشریح می‌گردد. ذیل هر آیه با عنوان «بحث» موضوع متناسب با آن را مطرح می‌نماید. موضوعاتی از قبیل، ربا،حقوق زن، آفرینش انسان، و... 
مفسر در هر مقطع به دنبال آن است که با بیان معانی کلمات و تبیین درست آیه، فهم صحیحی از قرآن به خواننده ارائه دهد و در این مقصود از نقل حدیث، اسباب النزول، قصه‌های تاریخی و مسائل علمی کمک می‌گیرد. در بیان احکام نیز، به حد آیات قرآنی اکتفا کرده و در کنار آن به اسرار و حکمتهای احکام الهی اشاره دارد. در نقل قصه‌های تاریخی تلاش نموده از اسرائیلیات پرهیز نماید. 
مفسر و همکاران عنایت دارند تا آیاتی را که مربوط به آفرینش انسان، حیوان، آسمانها، زمین و جهان طبیعت است، تفسیر علمی کنند و در آیاتی که احتمالا اشاره‌هایی به نظریات و اکتشافات جدید دارد، آن آیات را منطبق سازند. مانند ذیل سوره یونس آیه ۵ «هو الذی جعل الشمس ضیاء»، که راجع به کرویت زمین و حرکت خورشید و ماه بحث می‌نمایند. و ذیل آیه ۱ سوره انشقاق به نقل حدیثی از حضرت علی علیه‌السّلام و بیان اعجاز علمی آن می‌پردازند. 
گفته شد که این تفسیر، ترجمه عربی تفسیر نمونه می‌باشد، بنابراین مقدمه تفسیر شامل همان مطالبی است که ما در کتابشناسی تفسیر نمونه بیان کردیم. منابع آن نیز همان ۱۶ تفسیری است که ذکر شد. تنها تفاوت مهم «الامثل» با «نمونه» حذف ترجمه آیات است که بدلیل عربی بودن متن «الامثل» نیازی به آن نبود. از تفاوتهای جزئی دیگر انتقال برخی مطالب به پاورقی الامثل است، مانند آنجایی که بحث را به جلدهای دیگر ارجاع می‌دهد، ذیل آیه ۲۸- ۲۹ سوره بقره مطابق 
باید اذعان داشت که ترجمه متن، ترجمه مناسبی بوده و مهمتر از آن توانسته است با بیان عربی روز و متداول، حس مترجم بودن را از بین ببرد و با مخاطب، ارتباط خوبی برقرار نماید. این امر ناشی از این است که مترجمان همگی مسلط بر دو زبان عربی و فارسی بوده‌اند و زبان اصلی اکثر آنها عربی بوده است. مترجمان این اثر آقایان محمد علی آذرشب، محمدرضا آل صادق، استاد اسد مولوی، شیخ مهدی انصاری، سید احمد قبانچی، شیخ هاشم صالحی، استاد خالد توفیق عیسی، استاد سید محمد هاشمی و استاد قصی هاشم فاخر، می‌باشند
فهرستی از مطالب مختلف کتاب، بر اساس ترتیب آیات در پایان هر جلد «الامثل»، یاری رسان محققان خواهد بود. جهت آگاهی بیشتر از ابعاد مختلف تفسیر به مقاله کتاب شناسی تفسیر نمونه مراجعه فرمائید. 

← نسخه شناسی


تفسیر «الامثل» تاکنون چند بار در ایران و لبنانبه چاپ رسیده است. در ایران یکبار انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اقدام به چاپ دو جلد از آن را با ترجمه آقای آذرشب، در سال ۱۳۶۵ در قطع وزیری نمود. متاسفانه این ترجمه و چاپ استمرار نیافت. 
بنیاد بعثت در سالهای ۱۳۷۷ و ۱۳۷۸ جلد اول آن را مجددا چاپ نمود. 
در لبنان یکدوره ۲۰ جلدی وزیری از سوی مؤسسه البعثة در سال ۱۴۱۳ ق/ ۱۹۹۲ م چاپ و انتشار یافته است. 
اکنون نیز برخی ناشران درصدد چاپ جدید آن در ۱۵ جلد با حروفچینی و ترکیب جدید می‌باشند. 
در ضمن قرآن پژوه محترم آقای احمدعلی بابایی، هم اکنون در حال خلاصه کردن «الامثل» می‌باشد، و مانند گزیده تفسیر نمونه، در مجلدات کمتری، ارائه خواهد شد. 

منابع مقاله

[ویرایش]

۱- تفسیر الامثل مجلدات مختلف
۲- المفسرون حیاتهم و منهجهم سید محمد علی ایازی صفحه ۱۵۱
۳- طبقات مفسران شیعه دکتر عقیقی بخشایشی ج۵ ص۲۱۲
۴- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی به کوشش بهاء الدین خرمشاهی جلد ۱ و ۲
۵- کتاب شناسی تفاسیر قرآن کریم سالهای ۷۹- ۱۳۵۷. تهیه دبیرخانه نمایشگاه بین المللی قرآن کریم ۱۳۸۰ انتشارات کتاب مبین. 
۶- فصلنامه بینات شماره ۹ سال سوم بهار ۱۳۷۵ ص۱۰۸- ۱۲۱

پانویس

[ویرایش]
 
۱. ↑ الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مکارم شیرازی ناصر، ناشر:مدرسه امام علی بن ابی طالب، مکان چاپ:قم، ۱۴۲۱ ق، چاپ اول، ج۱، ص ۴    
۲. ↑ الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مکارم شیرازی ناصر، ناشر:مدرسه امام علی بن ابی طالب، مکان چاپ:قم، ۱۴۲۱ ق، چاپ اول، ج۱، ص۱۴۹    
۳. ↑ تفسیر نمونه، ج۱،ص۱۶۳.    
۴. ↑ الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مکارم شیرازی ناصر، ناشر:مدرسه امام علی بن ابی طالب، مکان چاپ:قم، ۱۴۲۱ ق، چاپ اول، ج۱، ص۱۳    



منبع

[ویرایش]




نرم افزار جامع التفاسیر، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور).


رده‌های این صفحه : تفاسیر اجتهادی | تفاسیر 
  • هومان انصاری
  • ۰
  • ۰


معرفی کتاب احقاق الحق
107

بسم الله و بالله وعلی الله اتوکل.جالبه بدانید که 

کتاب بسیار شریف و بی مثال «احقاق الحق و ازهاق الباطل» نوشته شهید قاضی نور الله شوشتری(تستری) رحمه الله است که آن را در ردّ کتاب «ابطال نهج الباطل» مولی فضل الله بن روزبهان نوشته است و فضل الله بن روزبهان کتاب خود را در ردّ کتاب «نهج الحق» علامه بزرگوار حلی رحمه الله که برای معرفی مذهب تشیع به اولجایتو سلطان محمد خدابنده نوشته بود، تحریر نمود.

برای معرفی کتاب احقاق الحق، نکاتی را به اختصار بیان می کنیم:

علامه حلی رحمه الله

حسن بن یوسف بن زین الدین علی بن محمد بن المطهر الحلی، مشهور به علامه که مخالفان و موافقان به فضل او اعتراف کرده اند، در شب جمعه 27 رمضان سال 648 ه . ق به دنیا آمد و در شب شنبه 21 محرم سال 726 ه . ق در حله از دنیا رفت.

استبصار اولجایتو توسط علامه

دو قول در چگونگی تشیع سلطان محمد خدابنده گفته شده است. ما در اینجا یک قول را که علامه امین در اعیان الشیعة، ج 24، ص 291، از قول علامه محمد تقی مجلسی در شرح الفقیه نقل کرده، می آوریم:

سلطان اولجایتو محمد مغولی ملقب به خدابنده، بر یکی از زنانش غضب کرد و به او گفت: تو را سه طلاقه کردم (انت طالق ثلاثا). بعد پشیمان شد؛ لذا از علماء مذاهب سؤال کرد. به او گفتند: ناچارا باید محلّل بیاوری. سلطان گفت: شما در هر مسئله ای اقوالی دارید، آیا اینجا اختلاف ندارید؟ گفتند: نه.

یکی از وزیرانش گفت: در حله عالمی هست که فتوا به باطل بودن این طلاق می دهد. علماء مذاهب گفتند: مذهب او باطل است و نه خودش عقل دارد و نه اصحابش و سزاوار نیست سلطان پی مثل اویی بفرستد.

سلطان گفت: صبر کنید تا من او را حاضر کنم و کلامش را بشنوم. پی او فرستاد و علامه حلی حاضر شد. سلطان تمام علماء مذاهب را جمع کرد. علامه نعلینش را به دست گرفت و بر سلطان وارد شد، آن گاه سلام کرد و پهلوی سلطان نشست.

علماء به سلطان گفتند: مگر ما به تو نگفتیم اینها ضعیف العقل اند! سلطان گفت: از او درباره هر کاری که انجام داده، سؤال کنید. پس گفتند: چرا در برابر سلطان با خم شدن مانند رکوع خضوع نکردی؟

علامه فرمود: زیرا احدی برای رسول الله صلی الله علیه و آله رکوع نکرد و همه بر او سلام می کردند و خداوند فرموده «فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلی اَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مُبارَکَةً»(1) و رکوع و سجود برای غیر خدا جایز نیست.

گفتند: چرا رفتی پهلوی سلطان نشستی؟

فرمود: چون جای خالی دیگری نبود.

گفتند: پس چرا نعلینت را در دست گرفتی، در حالی که این کار منافی با ادب است؟

فرمود: ترسیدم بعضی از اهل مذاهب کفشهایم را بدزدند؛ همان طور که نعلین رسول خدا صلی الله علیه و آله را دزدیدند.

گفتند: اهل مذاهب در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده اند، بلکه بعد از صد سال از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله به دنیا آمده اند و یا بیشتر از صد سال.

مترجم برای سلطان مطالبی را که علامه می فرمود، ترجمه می کرد. پس به سلطان رو کرد و فرمود: شنیدی که اینها چنین اعترافی کردند که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده اند. پس از کجا اجتهاد را منحصر کرده اند در میان خودشان و اجازه نمی دهند که از غیر آنها نظرخواهی شود، اگرچه فرض شود که آن غیر اعلم باشد؟!

سلطان گفت: آیا هیچ کدام از مذاهب در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابه نبوده اند؟

علماء گفتند: نه.

علامه فرمود: ولی ما مذهبمان را از علی بن ابی طالب علیهماالسلام گرفته ایم که نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله و برادر و پسرعمو و وصیش بود و نیز از اولاد علی علیه السلام بعد از آن حضرت.

پس سلطان از او درباره سه طلاق در یک مجلس سؤال کرد.

علامه فرمود: باطل است؛ زیرا شهود عادل نبوده اند.

پس بحث بین علامه و علماء درگرفت تا اینکه تمام آنها تسلیم شدند.

پس سلطان شیعه شد و خطبه به نام ائمه اثنا عشر علیهم السلام در تمام شهرها خوانده شد و امر کرد که سکّه به نام ائمه علیهم السلام زده شود و امر کرد که نامهای ائمه علیهم السلام بر مساجد و مشاهد نوشته شود.

زمانی که سلطان محمد (اولجایتو) از علامه حلی برای حضور در مقر حکومت دعوت کرد، از او درخواست نمود کتابی برایش بنویسد و در آن ادله عقلی و نقلی شیعه را بیان کند. علامه بزرگوار نیز در اجابت سلطان کتاب شریف «نهج الحق و کشف الصدق» را تألیف کرد و برای سلطان هدیه برد.

در طول تاریخ بر کتابهای مختلف ردیه های فراوانی نوشته شده است؛ ولی با توجه به مقام و نفوذ علامه حلی و تأثیر فراوان کتابهای او در جوامع اسلامی، تا سالها بعد از او کتابهایش مورد نقد و رد قرار نگرفت تا اینکه حدود دویست سال بعد فضل بن روزبهان یکی از علماء متعصب سنی شافعی کتابی در ردّ «نهج الحق» علامه نوشت و نام آن را «ابطال نهج الباطل» نهاد که تاریخ تألیف آن سال 909 ه . ق است. فضل در کتاب خود تمام کتاب نهج الحق را آورد و بر آن اشکال و ایراد وارد نمود. به دنبال این حرکت، علماء بزرگوار اسلام ننشستند و جوابهای محکم به فضل دادند، از جمله:

1. قاضی نور الله شوشتری، تألیف ارزشمند خود «احقاق الحق» را در رد مطالب فضل بن روزبهان نوشت و به بهترین وجه ممکن از حریم تشیّع و علامه حلی دفاع نمود. اهل سنت که قدرت پاسخ گویی به استدلالهای محکم قاضی نور الله را نداشتند، جواب منطق را با شمشیر دادند و آن بزرگ مرد الهی را به شهادت رساندند.

2. علامه مظفر به عنوان اکمال کار قاضی نور الله شوشتری، کتاب شریف «دلائل الصدق فی نهج الحق» را تألیف کرد.

مرحوم مظفر در این کتاب ابتدا کلام علامه را نقل کرده، پس از آن سخن فضل بن روزبهان را آورده، سپس از آن جواب داده و سخن حق علامه را اثبات کرده است.

فضل بن روزبهان

مولی فضل الله، پسر روزبهان، پسر فضل الله خنجی شیرازی اصفهانی کاشانی که از علماء شافعیه در زمان خودش بود، تألیفات و تصنیفات فراوان داشت که مشهورترین آنها رد بر نهج الحق علامه حلی می باشد. او آن را در سال 909 ه. ق. در شهر قاسان در ماوراء النهر تصنیف نمود و آن را ابطال نهج الباطل نامید.

در روضات می نویسد: فضل الله روزبهان بن فضل الله خنجی اصفهانی معروف به «پاشا» از بزرگان علماء معقول و منقول در فروع حنفی است و در اصول اشعری برای اهل مذهبش متعصب، و راهش در دشمنی دوستان خدا متصلب بود و دارای کتب و مصنفات و رسائل و مؤلفات بود.

آیة الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی رحمه الله می فرماید: ابن روزبهان، شافعی الفروع بوده، نه حنفی الفروع؛ همان طور که شیخ اجازه اش، شمس الدین سخاوی تصریح کرده است.

از چیزهایی که مایه تأسف بر اوست، اینکه این مرد، سلوک ادب را در تصنیف و تألیف رها کرده و به جای آن، به بدزبانی و خشونتِ سخن و گول زدن عوام و صحبت به چیزهای بی معنی و سخن گفتن به چیزهایی که موجب غضب و سخط پروردگار می شود و دشنام عقلاء و تقبیح عقل پرداخته که خداوند به جاه پیامبرش ما را از آنها نگه دارد و ما را از مراعات کنندگان انصاف قرار دهد.

شهید قاضی نور الله شوشتری

مولانا سید نورالله ضیاء الدین ابوالمجد، مشهور به امیر سید، پسر محمد شریف حسینی مرعشی تستری شهید، در سال 956 ه . ق در تستر (شوشتر) خوزستان به دنیا آمد و همان جا نشو و نما پیدا کرد و تربیت شد و در سال 979 ه . ق به مشهد الرضا علیه السلام هجرت کرد و در درس علامه محقق مولی عبدالواحد تستری که از مشاهیر اهل فضل در آن شهر مقدس بود، شرکت نمود. وی در سال 993 ه. ق. به دیار هند هجرت کرد و از زمره مقربین سلطان اکبر شاه درآمد و از نظر مال و منال وضعش خوب شد. پس اکبرشاه او را برای قضاوت و افتاء نصب کرد.

مولی رحمن علی صاحب الهندی در کتاب «تذکره علماء هند» می نویسد:

قاضی نور الله شوشتری شیعی مذهب، به صفت عدالت و نیک نفسی و حیا و تقوا و حلم و عفاف، موصوف و به علم وجودت فهم و حدّت طبع و صفای قریحه معروف بود. صاحب تصانیف لائقه، از آن جمله کتاب مجالس المؤمنین است. توقیعی بر تفسیر مهمل شیخ فیضی نوشته است که از حیّز تعریف و توصیف بیرون است. طبع نظمی داشت. به وسیله حکیم ابوالفتح به ملازمت اکبر پادشاه پیوست. و چون شیخ معین قاضی لاهور به جهت ضعف پیرانه معزول شد، به جایش قاضی نور الله به عهده قضای لاهور منصوب گردید.

از قاضی نور الله شوشتری 140 کتاب و رساله و حاشیه به جای مانده که اسامی آنها در مقدمه ملحقات احقاق الحق آورده شده است.

قاضی شهید دارای قریحه شعری و طبع سیّال در فنون نظم و اقسام آن بود و دیوان شعر بزرگی دارد که متخلص به لفظ «نوری» می باشد و اشعاری به عربی و فارسی دارد.

قاضی نور الله شهید وقتی به دیار هند رفت و پس از مدتی قاضی القضاة در دولت اکبری از دنیا رفت، سلطان او را برای قضاء و افتاء معین کرد، ولی قاضی نور الله از قبول آن امتناع نمود. سلطان اِسرار کرد، لذا قاضی نور الله به شرط اینکه در مرافعات بنابر اجتهاد خودش و به شرط اینکه موافق یکی از مذاهب چهارگانه باشد، حکم کند، قبول کرد و مقرب درگاه سلطان باقی ماند.

او فقه را بنابر نظر مذاهب پنجگانه شیعه و حنفیه و مالکیه و حنبلیه و شافعیه تدریس می کرد و از میان اقوال، قول مذهب شیعه امامیه را ترجیح می داد تا اینکه دلهای محصلین از اطراف دنیا برای استفاده از علوم و نورگرفتن از انوار او به سویش توجه کرد؛ لذا حسودان، یعنی علماء قوم از قضاة و مفتیان، بر او حسد بردند و همواره در صدد بودند که از او اشکالی بگیرند.

از قضاء یک روز از قاضی شهید کلمه «علیه الصلاة والسلام» را در حق مولانا علی، امیر المؤمنین علیه السلام شنیدند. حاضران او را انکار کردند و به بدعت گذاری نسبت دادند، به گمان اینکه کلمه «الصلاة والسلام» مختص به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است؛ لذا فتوا به مباح بودن خون قاضی نور الله دادند و نامه ای نوشتند و همه آنها امضاء کردند؛ مگر یکی از مشایخشان که مخالفت کرد و این بیت را برای سلطان نوشت:

گر لحمک لحمی بحدیث نبوی هی بی صلّ علی نام علی بی ادبی هی

بنابراین سلطان از قتل او منصرف شد و محبت او در قلبش زیادتر گشت. تا اینکه سلطان از دنیا رفت و پسرش سلطان جهانگیر شاه تیموری بر تخت نشست و او ضعیف الرأی و سریع التأثر بود؛ از این رو علماء حسود قوم فرصت را غنیمت شمردند و یک نفر را به عنوان طلبه و در حقیقت جاسوس نزد قاضی نور الله فرستادند و او از خصیصان قاضی گردید؛ به طوری که قاضی [ قدس سره ] به تشیّع او اطمینان کرد.

و آن شقی نسخه ای از کتاب «احقاق الحق» را نوشت و نزد جهانگیر آورد. پس علماء اهل سنت نزد سلطان جهانگیر جمع شدند و آتش خشم سلطان را روشن کردند تا اینکه امر کرد لباسهای او را درآوردند و با شلاق بر بدن مبارکش زدند تا اینکه گوشت بدن شریفش کنده شد. سپس ظرفی از آهن را پر از آتش کردند و بر سر شریفش گذاردند تا اینکه به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش ملحق گردید و این فاجعه در سال 1019 ه . ق اتفاق افتاد و در اکبرآباد «آگرة» دفن شد.

مرقد شریفش مزاری است که عامه و خاصه آن را زیارت می کنند و برای او نذر می کنند و حتی به گفته سید محمد موسوی کشمیری مرقد او را کفار هند هم زیارت می کنند و به او تبرک می جویند.

محتوای کتاب احقاق الحق

قاضی نور الله شهید در کتاب احقاق الحق به این سبک بحث می کند که اول کلمات علامه را با عنوان یقول رحمه الله نقل می کند و بعد کلمات ابن روزبهان را با عنوان قال خفضهُ الله می آورد و سپس با کلمه اقول، ردّیه خود را بر ابن روزبهان و اثبات کلام علامه عنوان می کند؛ چنان که ابن روزبهان نیز در کتاب خود اول کلمات علامه را آورده و بعد ردّیه خود را نگاشته بود.

معرّفی و فهرست کتاب نهج الحق

کتاب نهج الحق را مؤسسه دار الهجرة قم در سال 1407 ه . ق در یک جلد در قطع وزیری در 537 صفحه متن و 35 صفحه مقدمه و 33 صفحه شامل فهرستها چاپ کرده است.

علامه در این کتاب قصد داشته اند تشیع را در اصول و فروع معرفی کنند و کج اندیشیهای مخالفان را روشن نمایند؛ از این رو اصول و فروع را هم زمان و به صورت تطبیقی بین شیعه و سنی بحث کرده و مطالب خود را در هشت مسئله تقسیم کرده اند:

1. ادراک؛ 2. نظر و فکر؛ 3. صفات خداوند؛ 4. نبوت؛ 5. امامت؛ 6. معاد؛ 7. اصول فقه؛ 8. مسائل فقهی که از نظر اهل سنت با قرآن و سنت نبوی مخالف است.

در پایان، همه مبلغان محترم را جهت پاسخ گویی به بسیاری از شبهات اهل سنت، به مطالعه کتاب «احقاق الحق» توصیه می کنیم.(2)



1. نور / 60.

2. برای تدوین این مقاله از منابع زیر بهره گرفته ایم:

1. کتاب نهج الحق در سی دی نور 2.

2. کتاب احقاق الحق (اصل) در سی دی معجم العقله.

3. شرح و تعلیقه و ملحقات احقاق الحق در 33 مجلد

  • هومان انصاری
  • ۰
  • ۰
یکی از علما و واعظان مشهور قرن حاضر شمسی، مرحوم سید محمد سلطان الواعظین شیرازی است. وی در مباحث کلامی و در اثبات امامت با استفاده از قرآن و اخبار و روایات چیره دست بود، همان‌طور که منبرداری و وعظ و خطابه او زبانزد همگان بود تا آن‌جا که به «سلطان الواعظین» مشهور شد.
وی در هفتم ذی القعده سال 1314 قمری در تهران متولد و سال‌ها بعد به عتبات مقدسه رفت و در آن‌جا به تعلّم و فراگیری دروس اسلامی پرداخت.[1]
سلطان الواعظین سفرهای متعددی به خارج از ایران داشت، او سفرهایی را به مصر، سوریه، لبنان، اردن، فلسطین و هندوستان انجام داد، و مهم‌ترین آنها - که مناظره معروفش در آن‌جا انجام شده و باعث شهرت وی گشت - سفر به پیشاور بود.
وی در همه این مسافرت‌ها علاوه بر مجالس وعظ و منبر و تبلیغ، با علمای بزرگ فرق و مذاهب نیز به گفت‌وگو و تبادل نظر می‌پرداخت و آراء و عقاید حقه شیعه را با ایشان مطرح می‌ساخت. کتاب مشهور «شبهای پیشاور» اثر وی است.
چگونگی نگارش کتاب شبهای پیشاور
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی در ربیع الاول سال 1345هـ.ق که تنها حدود سی سال از عمرشان می‌گذشت، پس از سفر به عتبات و استعانت از حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) راهی هندوستان شد. در کراچی، بمبئی، لاهور، پنجاب، حیدرآباد و بسیاری نقاط دیگر هند مورد استقبال و احترام مسلمانان و غیر مسلمانان واقع شد و جلسات بحث و مناظره را برقرار کرد. بعد از آن، ایشان را به دهلی نو دعوت کردند و جلسه مناظره با عده‌ای از علمای هند را فراهم ساختند. در بعضی از این جلسات که در دهلی انجام می‌شد، رهبر بزرگ هند مهاتما گاندی نیز شرکت می‌کرد.[2]
بعد از این جلسات، سلطان الواعظین به دعوت محمد سرورخان که از متنفذین خاندان قزلباش هندوستان به‌شمار می‌رفت، برای سخنرانی و خطابه راهی پیشاور شد. سلطان الواعظین در این جلسات مباحثی در زمینه خلافت و ولایت و عقاید شیعه مطرح ساخت.
 در پایان یکی از این سخنرانی‌ها دو تن از علمای کابل نزد سلطان الواعظین آمده و تقاضا می‌کنند در ارتباط با سخنان او با ایشان مناظره کنند.[3] این دو نفر به نام‌های حافظ محمد رشید و شیخ عبدالسلام از آن شب به بعد، پس از نماز مغرب و عشا در حضور جمع زیادی از علما و رجال و مردم شهر، پیرامون مسائل مورد اختلاف با سلطان الواعظین به گفت‌وگو می‌نشستند. این جلساتِ پُرشور که از شب جمعه 23 رجب 1345 هـ.ق شروع شد، تا ده شب به طول انجامید. جلسه مناظره هر شب بعد از نماز مغرب و عشا 6 یا 7 ساعت و گاهی نیز تا اذان صبح ادامه می‌یافت.
چون برخی از صاحبان جرائد و روزنامه‌ها در این جلسه حضور داشتند، جلسات هر شب را فردای آن در روزنامه‌ها و جرائد به چاپ می‌رساندند، مرحوم سلطان الواعظین بعدها از روی همین مجلات که جمع‌آوری کرده بود، شبهای پیشاور را به چاپ رساند. وی علت چاپ این مناظرات را با توجه به هجمه سنگین به ظاهر روشنفکران آن زمان از جمله کسروی؛ این‌گونه بیان می‌کند:
«از دو جهت ناراحت بودم و نمی‌توانستم آرام بگیرم و ناظر این صحنه بازیگری و اعمال زشت و دروغ‌ها و تهمت‌های بی‌جا گردم؛ یکی دیدم اگر سکوت کنم مورد لعنت خدای متعال واقع خواهم شد که در حدیث است: "اذا ظهرت البِدَع فَلِلعالِم اَن یظهَر عِلمَه و اِذا کَتَم فعلیه لعنه الله".[4]جهت ثانی مقام سیادت بود که غیرت هاشمیّت و جوشش سیادت، درونم را می‌گداخت. البته تا آن‌جا که وظیفه داشتم، در منابر بزرگ و مجالس مهم در حل شبهات و تثبیت عقاید و در رفع اباطیل آنها کوشیدم...ولی خیلی میل داشتم مستقلاً کتابی بر ردّ دروغ‌پردازی‌های آنها بنویسم، متأسفانه گرفتار کسالت ممتدی گردیدم، و سالی را در بیمارستان‌ها بسر بُردم و قُوای خود را از دست دادم. پزشکان هم دستور استراحت کامل و ترک گفتار و نوشتار دادند. روزی در بستر بیماری پس از فکر بسیار متوجه شدم، شاید خلاصه جواب شبهه‌ها در مجلات و روزنامه‌هایی که مناظرات شبهای پیشاور را منتشر کرده‌اند، باشد. بهتر آن دیدم که این نوشته‌ها را چاپ کنم که بعد از چاپ به شکل همین کتاب عرضه شده است».[5]
در کتاب شبهای پیشاور، جلسات به ترتیب زمانی آورده شده و نویسنده از خود در این کتاب به عنوان «داعی» یاد می‌کند.
بالأخره سلطان الواعظین شیرازی بعد از یک عمر تلاش و فعالیت تبلیغی در سال 1391 هـ.ق از دنیا رفت.[6]
 

[1]. حسینی جلالی، سید محمد حسین، فهرس التراث، ج 2، ص 513، قم، انتشارات دلیل ما، 1422ق.
[2]. ر.ک: سلطان الواعظین شیرازی، سید محمد، شبهای پیشاور، ص 92، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1379ش.
[3]. همان، ص 93.
[4]. اصل حدیث چنین است: «قالَ رَسولُ اللَّه(ص): إِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتی فَلْیُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»؛ رسول خدا (ص) فرمود: «زمانى که در امتم بدعت‌ها آشکار شوند بر عالم است که علم خویش را آشکار کند، هر کس [این کار را] نکند لعنت خدا بر او باد. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏1، ص 135، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ‏1429ق.
[5]. شبهای پیشاور، ص 44.
[6]. فهرس التراث، ج 2، ص 513.
  • هومان انصاری
  • ۰
  • ۰

حدیث منزلت» در کتب اهل سنت

از مشهورترین نقل هاى این حدیث آن است کهپیامبر اکرم خطاب به حضرت على علیه‌السلام فرمودند: «أنتَ مِنّى بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسى، اِلّاأنـّه لانَبىَّ بَعدى». [۱]

این حدیث با تعابیر و الفاظ مختلف و در زمانها و مکانهاى گوناگون از پیامبر اکرم نقل شده است، از جمله روز پیمان اول برادرى (قبل از هجرت بهمدینه)، روز پیمان دوم برادرى (پنج ماه بعد از هجرت به مدینه)، در منزل امّ سلمه، و از همه مشهورتر در «غزوه تبوک». محدثین اهل سنت از جمله بخاری و مسلم نیز از نقل این حدیث شریف در کتب روایی خود غافل نبوده اند. [۲]

حاکم نیشابورى این حدیث را صحیح‌ الاِسناد دانسته و از ابن‌عباس نقل کرده که پیامبر اکرم در غزوه تبوک این حدیث را فرموده است.

ابن‌عباس همچنین نقل کرده است که رسول اکرم در ادامه، به على علیه السلام فرمود: «شایسته نیست من بروم جز آنکه تو جانشین من باشى» و نیز فرمود: «پس از من تو ولىّ هر زن و مرد مؤمن خواهى بود».[۳]

زید بن ارقم نیز از جمله اصحابى است که این حدیث را نقل کرده و در گزارش خود این مطلب را نیز افزوده است که وقتى رسول‌ خدا، حضرت‌ علی‌ را به‌ جاى خود در مدینه گماشت، گروهى تصور کردند که پیامبر از على ناراحت است. وقتى این سخن به گوش حضرت على رسید، آن را نزد پیامبر باز گفت و رسول خدا در پاسخ، حدیث‌ منزلت را بیان فرمود.[۴]

نقل های‌ مختلف حدیث منزلت، همگى این مضمون‌ مشترک را دارند که جایگاه و منزلت امام على علیه‌السلام نسبت به پیامبر، همانند جایگاههارون نسبت‌ به حضرت موسى علیه السلام است. اختلافات اندکى هم که در تعابیر این حدیث وجود دارد، از تکرار آن در مناسبتهاى مختلف و نیز نقل به معنا در احادیث، نشأت گرفته است.

دلالت «حدیث منزلت»

این حدیث، علاوه بر فضیلت امام‌ على، بر خلافتو عصمت ایشان نیز دلالت دارد، زیرا پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله، به‌جز نبوت، همه فضائل و ویژگیها و مناصب هارون را براى حضرت على ثابت کرده است.

بنا بر آیات قرآن، حضرت موسى از خدا خواست تا برادرش «هارون» را وزیر او سازد و در امر رسالت شریکش گرداند تا یاری‌اش دهد. (سوره طه: 29ـ32) پس خداوند با درخواست او موافقت کرد و هارون، در غیاب موسى، جانشین او شد. (سوره اعراف: 142)؛ بنابراین، تمام مناصب حضرت موسى براى برادرش نیز بوده است و اگر او بعد از موسى زنده می‌ماند، جانشین وى می‌شد (هارون چهل سال پیش از حضرت موسى درگذشت).

امتیازهای علی علیه السلام بر مبنای «حدیث منزلت»

هارون نزد موسى داراى مقامها و جایگاههاى فراوانی بوده است و از اینجا می‌توان به عظمت مقام امام على و سزاوارى او بر خلافت بعد از رسول‌اکرم پی‌برد. با تکیه بر ماجراى هارون و موسى در قرآن کریم در می یابیم که:

  • هارون وزیر و شریک موسى در کارش بود، پس على نیز در امر خلافت و ولایت، جزنبوت، شریک پیامبر بود.
  • هارون دومین شخصیت بعد از موسى در میان بنی‌اسرائیل بود، على علیه السلام هم در میان امت پیامبر چنین بود.
  • هارون برادر موسى بود و امام على به دلیل حدیث متواتر «مؤاخات»، که در کتب شیعه و سنّى نقل شده است، برادر رسول خدا بود.
  • هارون برترین فرد قوم موسى نزد خدا و پیامبرش بود، على علیه السلام نیز چنین بود.
  • هارون خلیفه موسى علیه السلام در غیبتش به‌طور مطلق بود، على نیز چنین بود، به‌ ویژه با تصریح پیامبر که فرمود: «لاینبغى أن أذهب اِلّا و أنت خَلیفَتى».
  • هارون عالم‌ترین فرد قوم موسى بود، على هم به تصریح پیامبر عالم‌ترین فرد بعد از پیامبر بود.
  • اطاعت از هارون بر یوشع‌ بن نون (وصى موسى) و امت حضرت موسى واجب بود، اطاعت از على علیه السلام نیز با فرض وصایت ابوبکر، عمر، عثمان یا هر فرد دیگرى، بر آنها واجب بود.
  • هارون محبوب‌ترین فرد نزد خدا و موسى بود، على نیز این‌گونه بود.
  • خدا پشت موسى را با برادرش هارون، نیرومند و محکم ساخت و پشت پیامبر اکرم را با على علیه السلام ...؛[۵]

پانویس

  1. پرش به بالا رجوع کنید به بخارى، 1407، ج 7، جزء4، قسم 1، ص 301؛ ابونعیم اصفهانى،ج 4، ص 375، ج 7، ص 195ـ197؛ ج 8، ص 307؛ بیهقى، ج 13، ص 275ـ276؛ خطیب بغدادى، ج 4، ص 465، 642، ج 5، ص 332، ج10، ص 499؛ هیثمى، ج9، ص109؛ متقى، ج 11، ص 599، ج 13، ص 151، 192.
  2. پرش به بالا رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج 1، ص 277، ج 3، ص 417، ج 7، ص 513، 591؛ بخارى، 1401، ج 5، ص 129؛ مسلم‌بن حجاج، ج 2، ص 1870ـ 1871؛ ترمذى، ج 5، ص 638، 640ـ641؛ نسائى، ص 50 ـ61؛ حاکم‌نیشابورى، ج3، ص133ـ134؛ احمدبن‌عبداللّه طبرى، ج3، ص117ـ119؛ ابن‌کثیر، ج5، ص7ـ8؛ هیثمى، ج9، ص 110؛ عینى، ج16، ص301؛ سیوطى، 1370ش، ص 168؛ همو، 1421، ج 3، ص 236، 291؛ متقى، ج 13، ص 163، 171ـ172؛ نیز رجوع کنید به میرحامد حسین، ج 2، دفتر1، ص 29ـ59؛ شرف‌الدین، ص130؛ حسینى میلانى، ج 18، ص 363ـ411.
  3. پرش به بالا رجوع کنید به ابن‌ حنبل، ج1، ص545؛ حاکم‌ نیشابورى، ج3، ص134؛ ابن‌ کثیر، ج 7، ص 351؛ براى نقلهاى دیگر قسمت دوم عبارت پیامبر رجوع کنید به نسائى، ص64؛ محمدبن جریر طبرى، ج3، ص 129؛ ابن‌حجر هیتمى، ص 124؛ قزوینى، ص 82ـ87.
  4. پرش به بالا رجوع کنید به هیثمى، ج9، ص111.
  5. پرش به بالا رجوع کنید به میرحامد حسین، ج 2، دفتر1، ص 86ـ129.
  • هومان انصاری
  • ۰
  • ۰

نظر اسلام در مورد سحر و جادو چیست؟ 
سحر در لغت به معناى کار لطیف، ظریف و عجیبى است که علّت آن مخفى است و درعرف شرع به کارى مى‏گویند که سبب و علّتش مخفى باشد و انسان خیال کند که واقعیت دارد، ولى خدعه و فریب‏کارى باشدبحارالأنوار، ج 56، ص 277.

اقسام سحر:

أ) سحر اسباب مادى محسوس:
این سحر جزء علوم غریبه شمرده مى‏شود، مانند کسانى که به خوردن سم و مانند آن عادت کرده‏اند و سموم در آن‏ها اثر نمى‏گذارد و این کار غیر عادى در اثر تمرین صاحبان این حرفه انجام مى‏گیرد.

ب) سحر اسباب مادى غیر محسوس:
در این قسم ساحران کارهاى مادى خارق العاده انجام مى‏دهند. این امور مستند به یک سلسله علل و اسباب طبیعى و مادى است، ولى در اثر سرعت عمل، محسوس ما نیست، مانند کار شعبده بازان.

ج) سحر با اسباب معنوى:
این قسم در اثر قدرت اراده و روح است که مى‏تواند کار غیر عادى نظیر پیشگویى و ارائه غیب (خواه غیب مکانى و خواه غیب زمانى یعنى حادثه‏اى را را که اکنون در آن مکان غایب یا حادثه‏اى را که در زمان آینده اتفاق مى‏افتد) انجام دهد. البته این قسم گاهى مطابق با واقع و گاهى غیر مطابق با واقع است.
ارتباط با جنیان و یارى گرفتن از آن‏ها در امور سحرآمیز مى‏تواند از این قسم باشد.


از بررسى کلمه سحر و مشتقات آن در قرآن به این نتیجه مى‏رسیم که سحر به دو بخش تقسیم مى‏شود:

أ) بخشى از سحر در حقیقت فریفتن، تردستى، شعبده بازى و چشم بندى است و حقیقتى ندارد، چنان که قرآن مى‏فرماید: 
»ریسمان‏ها و عصاهاى جادوگران زمان موسى در اثر سحر، خیال مى‏شد که حرکت مى‏کنند«.طه (20) آیه 66.
هم چنین آمده است: »هنگامى که ریسمان‏ها را انداختند، چشم‏هاى مردم را سحر کردند و آنان را ارعاب نمودند«.اعراف (7) آیه 161.

ب) برخى از انواع سحر به راستى اثر مى‏گذارد. آیه 102 سوره بقره داستان هاروت و ماروت را بیان مى‏کند و مى‏فرماید: 
آن دو سحر هایى را به مردم مى‏آموختند، ولى آنان که سحر رإ؛ فرا مى‏گرفتند، بین مرد و همسرش جدایى مى‏انداختند: »فیتعلمون منها ما یفرقون به بین المرء و زوجه« یا »ویتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم؛ چیزهایى را که به آنان ضرر مى‏رساند و نفعى نمى‏بخشید مى‏آموختند«.


در اسلام از یادگیرى سحر و انجام دادن اعمال سحر و جادوگرى به شدت منع شده و از نظر تمام فقهاى اسلام یاد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگرى حرام است. به چند روایت توجه بفرمائید:
امام على(ع) مى‏فرماید: »کسى که سحر بیاموزد، کم یا زیاد، کافر شده است و رابطه او با خداوند به کلّى قطع مى‏شود«.وسائل الشیعه، ج 12، باب 25،

یادگیرى سحر به قصد ابطال آن اشکالى ندارد، بلکه گاهى به عنوان واجب کفایى مى‏بایست عدّه‏اى سحر را بیاموزند تا اگر مدّعى دروغگویى خواست از این طریق مردم را اغفال یا گمراه کند، سحر و جادوى او را ابطال نماید و دروغ مدّعى را فاش سازند.

یکى از ساحران و جادوگران که در برابر انجام عمل سحر، مزد مى‏گرفت، خدمت امام صادق(ع) رسید و عرض کرد: حرفه من سحر بوده است و در برابر آن مزد مى‏گرفتم.
خرج زندگى من از همین راه تأمین مى‏شد و با همان درآمد، حج خانه خدا را انجام داده‏ام، ولى اکنون آن را ترک نموده و توبه کرده‏ام. آیا براى من راه نجاتى هست؟
امام صادق(ع) فرمود: »عقده و گره سحر را باز کن، ولى گره جادوگرى مزن«.وسائل الشیعه حدیث 1، ص 105.

از این حدیث استفاده مى‏شود که براى گشودن گره سحر، آموختن و عمل به آن اشکال ندارد.

بنابراین از آیات و روایات استفاده مى‏شود که سحر واقعیت دارد و قرآن نوعى از سحر را قبول کرده و مى‏فرماید: 
»ما هم بضارین به مِن أحد إلا بإذن اللَّه؛بقره (2) آیه 102.
نمى‏توانند به واسطه سحر به کسى ضررى برسانند مگر به اذن خدا«.

پس معلوم مى‏شود که سحر واقعیت داردپایتوان وجود آن را انکار کرد یا به خرافات نسبت داد، چه در گذشته و چه در امروز.
این حکم اسلامى مانند بسیارى از احکام دیگر موارد استثنا دارد، از جمله فرا گرفتن سحر براى ابطال ادّعاى مدّعیان دروغین و یا براى از بین بردن اثر آن در مورد کسانى که آسیب دیده‏اند. 
در مورد سحر مطالب فراوان دیگرى است که از جهات مختلف مى‏توان به بررسى آن پرداخت.

براى توضیح بیشتر رجوع کنید به تفسیر نمونه، ج 1، ص 377


منبع سایت :. http://www.askdin.com/


پرسش:
سحر و جادو و پیشگویی آینده و دعا هر کدام چه جایی در اسلام دارند؟ 
پاسخ:

چنان چه از قرآن استفاده می شود سحر و جادو قطعاً وجود دارد و در احکام اسلامی سحر از گناهان کبیره و بزرگ بوده و حکم ساحر سحر کننده اعدام است و تعلیم و تعلّم سحر نیز حرام می باشد، البته بجز موقعی که برای باطل نمودن سحر از آن استفاده گردد؛ به این معنی که تعلیم سحر برای باطل نمودن سحر حرام نیست.
و اما دعا، دریایی بیکران و گنجینه ای تمام نشدنی است که انسان را به خالق خود پیوند می دهد و هر کس به مقدار ظرفیت و بزرگی خود بهره ای از آن دارد. البته دعاها دارای مراتب و آثار مختلفی هستند و استفاده از دعاهایی که از معصومین علیهم السلام و از طرق صحیح به ما رسیده اند، ما را در رسیدن به مقصود یاری می دهد.
در تاریخ اسلامی پیشگویی برخی از بزرگان و مقربین درگاه الهی، از جمله شاگردان اهل بیت علیهم السلام، آمده است اما این که هر کسی که ادعای این مکارم را دارد راستگو است و دچار تخیلات بیمار گونه و یا الهامات شیطانی نیست، امر دیگریست.
منبع: پایگاه حوزه70547054


جادوی عام یا جادو در معنای کلّی، به معنای هر عمل عجیبی ست. اصطلاح انگلیسی فنون سحرآمیز(به انگلیسی witchcraft) شامل قسمتی از این گونه پدیده هاست. و آنهم شامل جادوی خاص است.
جادو یا جادوی خاص یا جادو در معنای جزئی(به عربی سحر و به انگلیسی Magic): فنّی ست مرموز برای اثرگذاری بر عالم مادّه با دخالت ارادهٔ جادوگر؛ چه ابتدایی باشد و چه برای خنثی کردن جادوی دیگری؛ چه هدف متعالی داشته باشد و چه پست. چه ورد بخواند، چه حرکاتی انجام دهد و چه از وسایلی استفاده کند
برای معرّفی جادو مطابق دانش شناسی کاربردی، واژهٔ جادو را باید از چند جنبه بررسی کنیم:
1. واژه شناسی. یعنی معنای مورد استفادهٔ آن در بین مردم.
2. کاربرد اصطلاحی این واژه. یعنی هرچه در جایی جادو خوانده شده در این قسمت بررسی می‌شود.
3. معرّفی جادوی عام و انواع آن. یعنی تمام اعمال عجیب.
4. معرّفی «دانش نظری جادو» معروف به نظریه‌های جادو. یعنی دانشی که به «چیست؟» و «چرا؟»ها در مورد جادو جواب می‌دهد. و آن علمیست به این نام که مرموز و حتّی رازورزانه یا سرّی است. یعنی توسّط علم شناخته نشده. زیرا هیچ گونه توضیح، توجیه، نظریه یا رابطهٔ علّت و معلول به روش علمی در مورد آن ارائه نشده. امّا چون تلاش به روش علمی و روش‌های کهن در این زمینه وجود داشته، و فرضیه هایی نیز در این مورد ارائه شده، نمی‌توان جنبهٔ دانش آن را کنار گذاشت.
1. معرّفی «دانش کاربردی جادو». یعنی دانشی که از چگونه انجام دادن اعمال عجیب سخن می‌گوید. نه از «چیست؟» و «چرا؟»
2. معرّفی «فنّ جادوگری» یا «سحر» یا «sorcery»: پر حجم‌ترین قسمت مبحث است. زیرا جادو قبل از هر چیز یک فنّ است و از چگونه عمل کردن برای هدفی خاص صحبت می‌کند.
همراه این‌ها تاریخ جادوگری و بازتاب جادوگری در فرهنگ‌ها هم بررسی می‌شود
[ویرایش] واژه‌شناسی
واژهٔ «جادو» در زبان پهلوی jâdug بوده‌است. لیکن در پهلوی و نوشته‌های کلاسیک فارسی از جمله شاهنامه کلمهٔ «جادو» به معنی شخص جادوگر است. عملی که این شخص انجام می‌دهد «جادوی» است که به معنی جادوگری است یعنی امروز به‌اشتباه «جادوی» را «جادو» می‌گویند و ناچار «جادو» را «جادوگر» می‌گویند. دو نمونه از کاربرد «جادو» در معنی اصیل آن ذکر می‌شود: در خوان چهارم رستم (زن جادو=جادوگر) در شاهنامه آمده‌است «چو آواز داد از خداوند مهر / دگرگونه گشت جادو (=جادوگر) به‌چهر». در مثالی اخیرتر سعدی می‌گوید «همشیرهٔ جادوان (جادوگران) بابل / همسایهٔ لعبتان کشمیر»
واژهٔ «magic» معادل انگلیسی آن است، که از واژهٔ «Magus» گرفته شده که در فارسی قدیم نام یکی از موبدان ستاره شناس زردشتی نه نام «maguš» یا «مجوس» بوده که یعنی «مربوط به منطقه Medes». که Medes نیز خود به معنی «قلمرو ماد» است. پس از فتح ایران، اعراب، زردشتیان را مجوس می خواندند.[۱][۲][۳][۴] و این واژه همچنان به همین معنی به کار می رود.
واژهٔ «مجیک» با حروف فارسی در نوشته‌های کهن ایران به چشم می خورد. مثلاً اوستا کتاب مقدس رزتشتیان پنج قسمت می‌باشد که یک قسمت آن مربوط به جادوگری یا جادوی سفید می‌باشد و این بخش مجیک نامیده می‌شود که مغ‌ها (روحانیون زرتشتی) بعد از آموزش‌های مجیک به سطح ماگی یا مجیکن نایل می‌شدند.
به طور روشن مشخص نشده که واژه مجیک ایرانی می‌باشد یا نه. از طرفی شواهد و مدارک زبانشناسان و تکرار این کلمه در نوشته‌ها حکایت از ایرانی بودن آن دارد؛ و از طرف دیگر تا کنون کسی جواب روشنی به منشاء این کلمه در زبان اوستایی نداده است.
[ویرایش] معنای غیر اصطلاحی
ابتدا توجّه کنید که صورت باور به وجود جاد و حتّی ارائهٔ سندی برای آن، دلیل بر وجود این انواع از جادو نیست. بلکه وجود هر یک به سندی جداگانه نیاز دارد. با این حال اوّلاً این لغات اصطلاحی نیستند. بلکه در زبان‌ها استفاده می‌شوند و معانی خاصّی نیز دارند. دوماً تحت عنوان این لغات تلاش‌ها و فعّالیت‌های زیادی در طول تاریخ ثبت شده.[۵].
بحث وجود جادو و اعتقاد به آن در قسمت‌های بعدی مقاله آمده
[ویرایش] در زبان فارسی و عربی
فنونی که از تاثیرات عجیب بحث می‌کنند را این طور نام برده اند و معنا و دسته بندی کرده اند (ترتیب موارد در دسته بندی زیر اصلاح شده است.):[۶][۷][۸]
• علم و فنّ تنویم یا خواب مصنوعی یا خواب مغناطیسی یا هیبنوتیزم
• جادو (در معنای خاص): ایجاد تغییری در عالم مادّه به روشی فراطبیعی به ارادهٔ جادوگر.
• کیمیا: علمی که در مورد تبدیل مس، فلزّات، یا حتّی سنگ به طلا بحث می‌کند. تلاش در این زمینه منشاء به وجود آمدن علم شیمی شد.
• هیمیا یا علم و فنّ طلسم‌ها: روش ترکیب قوای عالم بالا با موجودات عالم پایین
• علم و فنّ اعداد و اوفاق: دربارهٔ ارتباط اعداد و حروف مطالب با هم و تشکیل جداول خاصّی به صورت مثلّث یا مربّع و قرار دادن حروف و اعداد در خانه‌های آن برای رسیدن به مطالب مختلف به طرزی مخصوص
• علم و فنّ خافیه: در مود چگونگی تغییر و تکثیر حروف و اسامی چیزی که مورد نظر است و استخراج نام‌های ملائکه و شیاطین موکّل بر آنها. سپس دعا کردن با وردی که از آنها تشکیل شده.
• علم و فنّ احضار ارواح (شبیه لیمیا)
• لیمیا یا علم و فنّ تسخیرات: چگونگی ارتباط با ارواح قدرتمند عالم بالا. (شبیه احضار ارواح) 
o مانند تسخیر جن
• سیمیا: دربارهٔ چگونگی ترکیب اراده و قوای فیزیکی خاص برای کارهای عجیب 
o از انواع آن علم و فنّ ریمیا یا تردستی یا چشم بندی در فارسی یا شعبده در عربی ست: روش استفاده از قوای فیزیکی و خصلتهای حواس انسان، برای وانمود کردن آثار خاصّی به چشم و گوش و حواس یا حتّی ذهن (یعنی به کمک قوهٔ خیال بیننده آثاری عجیب در نظرش مجسّم می‌کند که وجود ندارند.). چه با روش‌های فیزیکی، مادّی و طبیعی؛ و چه چه فراطبیعی [۹]
• پیشگویی یا غیب‌گویی: علم خبر دادن از حوادث در گذشته، حال یا آینده؛ که بر غیب‌گو پنهان است، با دخالت ارادهٔ غیب گو. اینن فن انواعی دارد: 
o عرّافی:عرّاف کسی ست که از کلمات و حالات و رفتار سوال کننده پی به آیندهٔ او ببرد.
o کهانت (در معنای خاص): کاهن کسی ست که برای او صاحب رایی از طایفهٔ جن باشد و او را به آینده خبر دهد. یا به امور مخفی خبر دهد. مثلاً فلان مال دزدیده شده کجاست؟ چه کسی فلانی را کشت؟ ...
کیمیا، سیمیا، لیمیا، هیمیا و ریمیا را علوم یا فنون پنج گانهٔ مخفی می‌خوانند. کهانت در معنای عام یعنی برقراری رابطه با یک جن. کاهن نه تنها می‌تواند از جن در مورد گذشته، حال، یا آینده بپرسد؛ بلکه می تواند از او بخواهد کاری عجیب انجام دهد.
[ویرایش] در زبان انگلیسی و در جوامع اروپایی
در میان عوام در اروپا[۱۰]
• تحت تاثیر قرار دادن وقایع، با استفاده از نیروی اسرار آمیز یا فراطبیعی
• حقّه‌های مرموزی که برای سرگرمی اجرا شود.
بر حسب دسته بندی ریچارد کیک هِفِر، مورخ دانشگاهی:
• جادوی روان‌شناختی: اولی بر روی ذهن دیگری تأثیر می‌گذارد تا آنگونه که جادوگر می‌خواهد عمل کند، مانند علاقه مند ساختن کسی به دیگری
• جادوی خیالی یا توهمی: پدید آوردن عجایب گوناگون به چشم بیننده. مانند جادویی که ضیافت شامی را پدید آورد یا جادوگر را نامرئی کند،
• جادویی که تغییر فیزیکی واقعی در شیئی بوجود آورد، در این تقسیم بندی گنجانده نشده است. مثلاً معجزه
در افسانه‌ها:
• جادوی واضح: جادویی است که به سرعت نتیجه‌اش ظاهر شود.
• جادوی تدریجی و ظریف: جادویی است که اثرش به طور تدریجی و نامحسوس دنیا را تغییر می‌دهد.
در نظریات جدید؛ برحسب آنچه در جادو استفاده می‌شود (ممکن است همه یا بعضی موارد استفاده شود):
• جادوی سرایتی: به کمک اجسام فیزیکی که زمانی با شخص یا چیزی که جادوگر می‌خواهد روی او تأثیر بگذارد، در تماس بوده‌است.
• جادوی همسانی با استفاده از تصاویر یا اشیای فیزیکی است که به نوعی با شخص یا چیزی که می‌خواهیم تحت تأثیر قرار دهیم، شباهت دارد. مانند عروسک‌های وودو
در فرهنگ عام بر حسب تعالی:
• جادوی متعالی یا جادوی سفید: از یک نیروی الهی کمک می‌گیرد و هدف متعالی دارد 
o جادوی پست یا جادوی سیاه(Necromancy): جادویی که با نیروهای پست از قبیل مرگ سر و کار دارد یا هدف شخصی دارد. مثلاً
o برای آسیب زدن به فردی استفاده شود
o با اجساد و موادّ مرده (گاهی نفرت انگیز و کثیف) سروکار دارد
o احظار و گفتگو با روح مردگان مثلاً جهت گفتگو با روح عزیزی که مرده‌است یا برای گرفتن اطلاعات از روحهای مردگان به عنوان نوعی پیش گویی یا برای کمک گرفتن در انجام جادویی دیگر.
در فرهنگ عام برحسب روش؛ مواردی که بین مردم معروف است:
• ورد(spell): شناخته شده ترین عمل جادوگری، اوراد و حرکاتی است طبق روندی خاص (اغلب خواندنی، نوشتنی، حرکتی و گاه با وسایلی چون گوی و چوب دستی جادویی) که اجرای آن آن اثر خاصّی را به همراه دارد.
• غیب گویی: یک عمل جادوگری مشهود دیگر است که هدف آن دادن اطلاعات درباره گذشته، حال و آینده(پیشگوییاست. این کار اغلب با ابزاری انجام می‌شود. انواع غیب گویی عبارتند از: 
o طالع بینی، فال گیری و تفسیر فال یا طالع 
 فال ورق: غیب گویی به کمک ورق فال گیری
o غیب گویی به کمک رصد ستارگان
o غیب گویی به کمک رمل و اسطرلاب
o غیب گویی به کمک گوی‌بینی
o مشورت با فردی غیر قابل رویت. 
 کهانت اگر با فردی از نوع جن مشورت انجام شود، آن را کهانت و مشورت گر را کاهن گویند. این لغت معانی دیگری هم دارد
 نوع خاصّی از آن را ئی چینگ می نامند
o عرّافی: غیب گویی با نگاه کردن به ظاهر فرد
o غیب گویی به کمک جادوی سیاه
[ویرایش] در دین اسلام
منظور از سحر تمام فنون عجیب است. چه با عوامل طبیعی (شعبده بازی) و چه با عوامل غیر طبیعی. چه توسّط خود ساحر، چه توسّط نماینده‌ای از جن کافر (کهانت). بنا به گفته قران در سوره بقره جادوگری توسط شیاطین از زمان حضرت سلیمان رواج یافت چنان که شیاطین برای اختلاف و جدایی انداختن و بروز انواع فتنه‌ها به مردم جادو را آموزش می دادند که خداوند دو ملک به نامهای هاروت و ماروت را مامور ساخت تا راه مقابله با جادو را به مردم یاد دهند خداوند درباره جادو می فرماید: این کار هیچ سودی ندارد و جادوگر کافر و مخلد در جهنم است.
[ویرایش] در مکتب تلما
آلیستر کراولی جادو به جای Magic به صورت Magick می‌نویسد و ظاهراً معنای خاصّی برای آن دارد.
[ویرایش] موارد ظاهراً مشابه امّا متفاوت با جادو
تعریف اعمال مشابه دیگر در اینجا، کمک می‌کند تا متوجّه تفاوتشان با جادو شویم:
• دعا و نیایش که یک عبادت است، اگرچه به ورد که نوعی جادو دانسته می‌شود، شبیه است.
• عمل قربانی‌کردن برای یک موجود یا خدای مافوق طبیعی و سپس درخواست از این خدا یا موجود و میانجی گری آن خدا در اجابت آن عمل نیز در صورت اجابت به جادو شبیه است.
تفاوت دعا و جادو این است که:
1. دعا و عبادت نیاز به خواست شخص و موافقت یک خدا دارد که می‌تواند درخواست را رد کند. اما شرایط موفّقیّت شخصی و ناشی از عملکرد معیوب جادوگر است
2. هنگامی که دعا منجر به نتیجه نمی‌شود، به این معناست که خدا اینگونه خواسته. اما هنگامی که جادویی موثر نمی‌افتد، به علت نقص در عملکرد جادوگر است.
3. جادو بیشتر دارای یک دستورالعمل خاص است. امّا دعا بدون تفکر و دقّت قبلی نیز صورت می‌گیرد.
بعضی بر این باورند که چه در دعا و چه در جادو به کار بستن خود باور یا ایمان است که نتیجه مطلوب را به بار می‌آورد. امّا نیایش‌گر به تاثیر خدا یا واسطه باور دارد. در حالی که جادوگر به تاثیر ارادهٔ خود از راهی غیر طبیعی ایمان دارد. کسی هم که اعتماد به نفس دارد به تاثیر ارادهٔ خود از راهی طبیعی ایمان دارد.
[ویرایش] استفادهٔ نابجا از این کلمات
لغات مرموز اغلب عمداً یا سهواً در معنای یکدیگر به کار می روند. این سوء تفاهم‌ها گاه مهم می شوند. مثلاً:


عناصر شیمیایی توسط کیمیاگران با رمز نگاشته می‌شد
1. کیمیاگران در قدیم، برای رسیدن به سنگ کیمیا که فلزّات، مخصوصاً مس را به طلا تبدیل می کرد به طور سرّی تلاش می کردند. نتیجهٔ تلاش‌های آنها کشف بعضی واکنش‌های شیمیایی و عناصر و ... بود. آنها این اعمال را کیمیا می‌دانستند و علایم ستاره‌شناسی را برای نشان دادن عناصر به کار می بردند. این علایم در شکل روبرو آمده. اّما اکنون معلوم شده که واکنش‌های شیمیایی حقیقی، طبیعی و غیر جادویی(در معنای عام) اند.
2. نجوم، یا علم ستاره‌شناسی در قدیم نوعی جادو تلقّی می شده. امّا اکنون پیش گویی به کمک ستارگان، از ستاره‌شناسی جدا شده است.
3. مخالفان پیامبران گاه معجزات آنها را سحر می خواندند، تا معجزه بودن آنها را انکار کنند.
4. افرادی نیز سحر یا اعمال عجیب خود را معجزه می خوانده اند تا بتوانند ادعای پیامبری کنند.
از این پس در مقاله منظور از لغت جادو، جادوی خاص است.
[ویرایش] اعتقاد به جادو در میان ملل و ادیان
هر گاه نتوان چیزی را به طور جهانی اثبات کرد، اعتبار آن را می سنجند (یعنی اعتقاد یا باور به آن). وجود جادو نیز به طور جهانی اثبات نشده. امّا اعتبار نسبتاً جهانی دارد.
[ویرایش] در دین یهود
حضرت سلیمان می‌توانست با پادشاهی حیوانات ارتباط برقرار کند
[ویرایش] در دین اسلام
مطالب مربوط به حوادث عجیب در اسلام و خصوصاً قرآن چند دسته‌اند:
1. نابودی ناگهانی تمدّن‌هایی که به پیامبرانشان ایمان نیاوردند با عذاب به ارادهٔ خدا و نه پیامبر. مانند: 
1. عاد
2. ثمود
3. …
1. خدا به حضرت آدم اسامی الهی را گفت، و او بر می‌شمرد. هنگامی که از فرشتگان خواسته می‌شود آنها را دوباره تکرار کنند، نمی‌توانند، اما حضرت آدم می‌تواند. این توانایی خارق العاده و “اکتسابی” است. زیرا خداوند این توانایی را به موسی آموزش داد
2. معجزه: گذاشتن تاثیری عجیب بر عالم مادّه برای اثبات پیامبری فردی بدون دخالت ارادهٔ آن پیامبر. معجزه جزو فنون سحرآمیز نیست، زیرا ارادهٔ فرد در اثربخشی آنها تاثیری ندارد؛ و توسّط عوام به نام جادو شناخته نمی‌شوند. مثال هایی از معجزه: 
1. تبدیل شدن عصای حضرت موسی به ماری در صحرای سینا
2. تبدیل شدن عصای حضرت موسی به مار بزرگی در مقابل فرعون
3. تبدیل شدن عصای حضرت موسی به اژدها در مسابقهٔ جادوگری که فرعون مصر ترتیب داده بود.
4. تسلّط حضرت سلیمان به حیوانات، جن، نیروهای طبیعی مانند باد، و گفتگو با آنها و فرمان دادن به آنها.
3. کرامت: گذاشتن تاثیری عجیب بر عالم مادّهبه ارادهٔ خدا و بدون دخالت ارادهٔ آن فرد توسّط فردی که پیامبر نیست. در راستای انجام آنچه آیین الهی اش به او دستور می دهد. 
1. «آصف بن برخیا» با دانشی که در مورد کتاب (شاید یعنی نام‌های الهی) داشته، از جنّی بدعمل که اصلاح شده بود و که نزد حضرت سلیمان بود[۱۱] نیز بهتر عمل می‌کرده.
4. جادو (در معنای اصطلاحی قرآن): 
1. جادوگران در مسابقهٔ جادوگری که فرعون مصر ترتیب داده بود تکّه‌های کوچک مادّه را مانند مارهایی به حرکت در آوردند.
2. در قرآن آمده که دو فرشته به نام‌های هاروت و ماروت، جادوگری را به انسان یاد دادند و به او دستور دادند تا از آن فقط برای ابطال جادو استفاده کند. تا فرمانبرداری، خودداری و پرهیزکاری او را آزمایش کنند. امّا آنها از جادو برای جدایی انداختن میان زن و شوهر استفاده می کردند.[۱۲]
5. چشم زخم: در سوره قلم، آیه آخر آمده: و بدرستی که نزدیک بود آنان که کافر شدند، هر آینه تو را توسّط چشمانشان (آسیب) بزنند هنگامی که شنیدند قرآن را. و می‌گویند که او دیوانه است. و (حال آنکه) آن (قرآن) جز پندی برای جهانیان نیست.[۱۳]
[ویرایش] در آیین هندو
همیشه عده بسیاری قبول داشته‌اند که آیین هندو و هند سرزمین جادو، هم مافوق طبیعی و هم از دیگر انواع آن بوده‌است. هندوئیسم یکی از معدود دین‌هایی است که متون مقدسی مانند وداس دارد و در آن در مورد جادوی سیاه و سفید هر دو بحث می‌کند. ودا آتاروا آن نوع ودایی است که با مانتراها سرو کار دارد و هم برای جادوی خوب و هم بد به کار می‌رود. واژه مانتریک در هند، به معنای “جادوگر” است، زیرا مانتریک، مانتراها، طلسم‌ها و نفرین‌ها را می‌داند و می‌تواند برای یا بر ضد انواع جادو استفاده شود. بسیاری از زاهدان پس از دوره‌های توبه و مدیتیشن به مقامی می‌رسند که دارای نیروای ماورا الطبیعه می‌گردند. با این وجود، بسیاری این را انتخاب نمی‌کنند و در عوض از طریق ورود به عرصه روحانیت به نیروهای فراطبیعی دست پیدا می‌کنند. گفته می‌شود بسیاری از سیدهارها معجزاتی انجام داده‌اند که انجام آنها غیر ممکن است.
[ویرایش] در قبایل غیر متمدّن
از قبایل بومی در استرالیا و نیوزلند گرفته تا قبایل ساکن در جنگ‌های بارانی [[آمریکای جنوبی، قبایل آفریقایی و ملحدان الحاد باستان، گروههای قبیله‌ای در اروپا و جزایر بریتانیا، نوعی تماس با دنیای ارواح در رشد این جوامع بشری، به چشم می‌خورد. نقاشی‌هایی که در غارهای باستانی در فرانسه موجود است، فرمول‌های جادوگری هستند که برای دستیابی نه شکار موفق تولید شده بودند. بسیاری از عناصر تصویری بابلی‌ها و مصر ی‌ها نیز از منابع این چنینی گرفته شده‌اند. با وجود اینکه سنت‌های جادویی بومی تا به امروز باقی هستند، بعضی جوامع بسیار زود از زندگی کوچ نشینی به تمدن‌های وابسته به کشاورزی روی آوردند و رشد زندگی معنوی، انعکاس دهنده زندگی شهری بود. همانطور که بزرگان قبایل به شاه‌ها و بروکرات‌ها تغییر یافتند، شعبده بازان و استادان نیز به روحانیان و یک طبقه روحانیت تغییر یافتند. این تغییرات فقط در نام گذاری و اسم‌ها نبود. فعالیت‌های آنها نیز تغییر یافت. در حالی که کلر شعبده باز قبیله برقراری ارتباط و رایزنی میان قبیله و دنیای ارواح طبق خواسته جمعی قبیله بود، نقش روحانی انتقال دستورات خدایان به شهرها، از طرف خدایان و طبق خواسته جمعی خدایان بود. این تغییر نشانگر اولین غضب قدرت توسط ایجاد فاصله بین جادو و کسانی که آن را انجام می‌دادند بود. در این مرحله از توسعه بود که مناسک مدون و همراه با جزئیات پدید آمدند و زمینه را برای دین هایاسمی نیز فراهم کردند؛ مثلاً مراسم به خاک سپاری مصریان و مناسک قربانی کردن بابلیان، پارس‌ها، آزتک‌ها و مایان‌ها.
[ویرایش] نفی جادو در میان ملل و ادیان
یهودیت، مسیحیت به طور رسمی، جادو را منع می‌کنند و همیشه جادوگران را با درجات مختلفی از شدت تعقیب و تنبیه کرده‌اند. این ادیان جادو را یا پندار باطل می‌دانند. یا ناشی از دخالت موجودی (مانند فرشته یا جن) که با جادوگر پیمان بسته تا طبیعت را به خواست او دستکاری کند.
مسلمانان یا پیروان اسلام، به وجود «جادو» یا به عربی «سحر» به معنای خاصّی اعتقاد دارند و انجام آن («جادوگری» یا به عربی «سحر») را منع و نهی می‌کنند.
در روایات اسلامی پیش بینی شده که فردی به نام دجّال پیش از انقلاب مهدی موعود و استقرار حکومت جهانی او، با جادو و شعبده و فنّاوری زمان عدّهٔ زیادی را مخصوصاً از زنان و جوانان می فریبد و در کار حکومت خلل ایجاد می کند.[۱۴]
[ویرایش] برخی فرضیه‌ها و نظریه‌های جادوشناسی
کسانی که به وجود جادو عقیده دارند، اثر بخشی آن را به چند علّت می خوانند:
• به موجب عملی خاص، طبق دستورالعملی خاص؛
• یا توسط قدرت اراده و خواست جادوگر؛
• یا در صورتی که جادوگر عقیده داشته باشد می‌تواند ارواح مخاطب جادو و طلسم او را به این کار وادارد
یک بررسی که بر اساس نوشته‌های معتقدان به جادو در غرب انجام شد، نشان می‌دهد که پیروان آن عقیده دارند که جادو بر اساس یک یا چندی از اصول زیر کار می‌کند:
• "نیروهای طبیعی که نمی‌توانند در حال حاضر توسط علم شناخته شوند” یا اصلاً نمی‌توان آنها را به وسیله علم شناخت. گفته می‌شود که این نیروهای جادویی همراه با ۴ نیروی انسانی طبیعت وجود دارند: جاذبه، الکترومغناطیس، نیروی قوی و نیروی ضعیف.
• «دخالت ارواح» شبیه به این نیروهای طبیعی فرضی، اما با هشیاری و هوشمندی خودشان. کسانی که به ارواح معتقدند، اغلب اوقات کل هستی را به شکل‌های مختلفی میبینند که بعضا ساختار سلسله مراتبی دارد.
• یک “نیروی جادویی”، از قبیل مانا یا نومِن، که در همه چیز وجود دارد. گاهی این نیرو در یک شی جادویی، مانند سنگ، طلسم یا dehk که جادوگر می‌تواند آن را دستکاری کند، وجود دارد.
• یک «ارتباط جادویی متقابل درونی در عالم» که همه چیز را به هم مرتبط و مربوط می‌سازد و فراتر از همه نیروهای طبیعی است.
• "دستکاری نشانه‌ها و سمبل هاً. پیروان تفکر جادویی معتقدند که سمبل‌ها برای اهداف دیگری به جز نشان دادن چیزها هم می‌توانند به کار روند: آنها می‌توانند به طرز جادویی خواص فیزیکی شیئی را که نشان می‌دهند ایفا کنند. با دستکاری سمبل‌ها (و همچنین signals)، گفته می‌شود می‌توان واقعیتی را که این سمبل نشانگر آن است نیز تغییر داد.
• اصول «sympathetic magic» مربوط به آقای جیمز جرج فریزر، که در کتابش با نام «شاخه طلایی» (ویرایش سوم، ۱۹۱۵-۱۹۱۱) به وضوح بیان می‌شود. شامل «قانون تشابه» و «قانون تماس» یا «سرایت». اینها، گونه‌های سیستماتیک دستکاری سمبل‌ها هستند. فریزر آنها را به صورت زیر تعریف کرد:
«اگر اصول فکری را که جادوگری بر پایه آنها نباشد، تحلیل کنیم، احتمالاً به ۲ مورد خلاصه می‌شوند: اول اینکه: شبیه، شبیه به خود را تولید می‌کند، یا اینکه یک اثر مشابه علت (دلیل) خود است و دوم اینکه: چیزهایی که زمانی در تماس با هم بوده‌اند، اگر از هم جدا شوند نیز، به تأثیر بر روی یکدیگر ادامه خواهند داد. قانون اول را قانون تشابه و دومی را قانون تماس یا سرایت می‌نامیم. جادوگر، از اولین قانون در می‌یابد که، می‌تواند هر اثری را فقط با تقلید از آن تولید کند؛ و از دومی در می‌یابد که هر کاری که بر روی شیئی انجام می‌دهد، بر روی کسی که زمانی با آن شخص ارتباط داشته اثر خواهد گذاشت.» [۱۵]
• «تمرکز یا مدیتیشن». محدود کردن به یک شی یا اراده متصور به یک میزان مشخص، طبق آلیسترکرولی، باعث تولید یک پدیده جادویی و سحرآمیز می‌شود و یا باعث “ایجاد واقعه‌ای در مغر می‌شود که اساساً با اتحاد فاعل و مفعول (شیء) صورت می‌گیرد.” (کتاب چهارم، قسمت اول: جادوگری). جادو، همانطور که پیشتر گفته شد، می‌کوشد با معطوف کردن توجه به شی (یا اراده) انتخاب شده به طور مداوم، دستاوری را که گفته شد، تولید کند. برای مثال، اگر کسی مایل است بر روی یک خدا تمرکز کند، می‌تواند یک سیستم برابر یا همانند را به خاطر بسپارد و سپس هر شی را که می‌بیند، به آن “همانند یا برابر” کند.
آلیستر کرولی اینگونه می‌نویسد: ""تعالی ذهنی توسط اعمال و کارهای جادویی همان نتایجی را خواهد داشت که در یوگا صریح و بی قید و شرط به دست می‌آید."" بنابراین “جادوی” کرولی، یک نوع اصل ذهنی، جادویی را روحی می‌شود که برای تربیت ذهن برای دستیابی به تمرکز بیشتر طراحی شده. کرولی همچنین ادعا کرد که magick می‌تواند اثرات غیر معمول را نیز داشته باشد؛ که در واقع این رابطه‌ای را با اصل اول در این لیست نشان می‌دهد. در عین حال، او هر گونه تلاش برای استفاده از این نیرو برای هدفی جز کمک به کسب (دستاوردی) ذهنی و روحی را به عنوان “جادوی سیاه” می‌داند.
• «نیروی جادویی نیمه خودآگاه». برای آنها که فکر می‌کنند نیاز دارند ذهن نیمه خودآگاه خود را قانع کند تا تغییراتی را که می‌خواهند، انجام دهند، همه روح‌ها و انرژی‌ها تصاویر و نمادهایی هستند که برای ضمیر نیمه خودآگاه معنا دارند. گونه دیگر این عقیده این است که، ضمیر نیمه خودآگاه توانایی ایجاد ارتباط با ارواح را دارد که می‌توانند کارهای جادویی انجام دهند.
• ""وحدانیت در همه""؛ که بر اساس مفاهیم یکی بودن و عدم ثنویت(رد ثنویت) بنا شده، این فلسفه بر این باور است که جادو بیشتر از به کار بستن ذاتی خود در عالم نیست. اندیشه اصلی این است که، با فهم اینکه خود، نامحدود است، انسان می‌تواند طوری زندگی کند که خواهان توازن طبیعت باشد و بنابراین، فقط به عنوان یک خادم و جزء کوچک زندگی کند.
• در واقع انسان هر کاری را که اراده کند می تواند انجام دهد چون خدا از روح توانای خود در او دمیده ولی نمی تواند در برابر خدا شورش کند چون توانایی روح او جزیی از توانایی بینهایت خداست پس جز کمتر از کل است .
در نتیجه انسان می تواند هر نوع جادویی را انجام دهد ولی خدا جادو را کاملا حرام کرده پس از آن بپرهیزید .
نظریه‌های دیگری هم وجود دارد. جادوگران معمولاً این مفاهیم را با هم می‌آمیزند و حتی گاهی چند مفهوم را خودشان اختراع می‌کنند. بویژه در جریان امروزی هرج و مرج جادوگری عقیده داشتن به هر مفهومی در مورد جادوگری نامعمول به نظر نمی‌رسد.
[ویرایش] فنّ و روش جادوگری
اگر وجود جادو را باور کنیم شکست در جادو ممکن است دلایل واقعاً زیادی داشته باشد. با این حال چند مثال کوچک مفید است:
• دنبال نکردن روند به طور دقیق
• مناسب نبودن شرایط که مانع از هدایت نیروها می‌شوند
• کمبود توانایی جادوگری
• ...
[ویرایش] تاریخ جادوگری

[ویرایش] جادو در آثار هنری
در ادبیات غنایی:عشق، عنصر اصلی ادبیات غنایی بارها سنگ کیمیایی نامیده شده که ناخالصی‌ها را با درد و رنج از مس وجود عاشق می‌زداید و سپس آن را به طلا تبدیل می‌کند.
در ادبیات حماسی: در شاهنامهٔ فردوسی:
• رستم در خان چهارم با زن جادوگر روبرو می‌شود
• پس از جنگ اوّل رستم و اسفندیار، که رستم از 8 تیری که به بدن او خورده بود، با درمان سیمرغ شفا یافت؛ در روز بعد به میدان آمد. اسفندیار شدیداً از زنده بودن او غافلگیر شد و گفت: «تو با جادوی زال چنین سالمی»
در ادبیات داستانی:یک دسته از جادو را هم می‌توان در ادبیات داستانی دید که در آنجا، جادو به عنوان ابزار پلات عمل می‌کند، منبع شیء مصنوع جادویی و طلب برای به دست آوردن آن. جادو از دیرباز موضوع بسیاری از داستانها، بویژه داستانهای خیال‌پردازی بوده‌است. می‌توان از کارهای هومر و آپولیوس، جام مقدس، فری کوئین اثر ادموند اسپنسر و نویسندگان جدیدتری مانند J.R.R. Tollcein و مرسدس لاکی و J.K.Rowling نام برد. چنین جادویی هم می‌تواند توسط عقاید و اعمال واقعی به ذهن نویسنده خطور کند و هم ساخته ذهن خود او باشد. گذشته از این، هنگامی هم که نویسنده از کارها و اعمال واقعی الهام می‌گیرد، اثر، توان و نقش‌هایی که جادو ایفا می‌کند، ساخته ذهن خود او هستند. در چنین داستانهایی همیشه باید یک سیستم که به طور مناسبی رشد یافته‌است وجود داشته باشد. یک خصوصیت جادوی داستانی این است که توانایی انجام آن ذاتی است و از قدرت بیشتر افراد خارج است. در میانه زمین اثر J.R.R. Tollcein، این نیرو منحصر به غیر-انسانها بود – حتی آرگورن که دستهایش شفابخش هستند، مقداری خون جن و پری گونه دارد. اما برای بسیاری از نویسندگان، این نیرو برای گروه خاصی از انسانها است، مانند کتابهای «هری پاتر» اثر J.K.Rowling، کتابهای کاترین کرتز، «رمانهای درینی» یا دنیای «Lord Daray» اثر رندل گارت. این گروه اغلب، یک گروه سری یا تحت تعقیب است. در مقایسه، جادو در زمانهای «Disc world» اثر تری پراچت به گونه‌ای کاملاً متفاوت استفاده شده‌است. به عبارتی، جادو نیروی اصلی در اثر Disc است و مانند نیروهای اصلی و عادی از قبیل جاذبه و الکترومغناطیس در دنیای ما عمل می‌کند. “عرصه جادویی” داستان Disc، به طور کلی، خرق واقعیت است که به یک سیاره صاف اجازه می‌دهد تا سوار بر پشت یک لاک پشت باشد. بر روی این سیاره مسطح به نام Disc، جادو به بخش‌های عنصری خود تقسیم می‌شود، همانطور که انرژی و نیروهای دیگر در فیزیک کوانتوم به همین صورت در می‌آیند. جادو از واحدهای پایه‌ای به نام thaum تشکیل شده که این نیز از اجزائی به نام "reson"ها (به معنای «چیزک») تشکیل شده که خود از ۵ «مزه» تشکیل شده‌اند: بالا، پایین، کنار، جذبه جنسی و نعناع. جادوگران در صحنه این داستان کم هستند و اغلب این توانایی، ذاتی است (به استثنای اینکه، هشت پسر یک هشت پسر باید جادوگر شود، حتی اگر آن پسر، دختر باشد) و به نوعی آموزش نیاز دارد. (باز هم با چند استثناء: رجوع کنید به «Sourcerry»). در این داستان، جادوگران باید، آنطور که انسانها روی زمین از سلاحهای هسته‌ای استفاده می‌کنند، از جادوی خود استفاده کنند؛ اگر این نیرو را داشته باشی عیبی ندارد، اما اگر در حال استفاده از آن تو را ببینند، آن موقع است که به دردسر می‌افتی. اثرات جانبی دیگر جادوی Discworld عبارتند از:
• تضعیف نیروهای طبیعی از قبیل مغناطیس
• کم شدن سرعت نور هنگام عبور از یک میدان قوی جادویی به میزان ۱ میلیونم.
• اثر تقویت شده عقیده انسان بر روی واقعیت. بر روی تعداد کافی از افراد تأثیر می‌گذارند تا به یک خدا عقیده پیدا کنند و چنین خدای در پیش چشمان خودتان ظاهر می‌شود. («خدایان کوچک»)
• این منجر به پدید آمدن قانونی به نام قانون علیت داستانی می‌شود- چیزها فقط به خاطر داستان اتفاق می‌افتند. اژدهاها آتش از دهان خود بیرون می‌دهند. نه به این خاطر که ششهایی از جنس آزبست دارد، بلکه چون این کاری است که آنها انجام می‌دهند. (برای اطلاعات بیشتر به Disc world مراجعه کنید.)
اضافه بر این، برای جادوی داستانی اصلاً غیر ممکن نیست که از صفحات و مطالب خیالی به انجام عملی جادوگری بپردازد؛ سرنوشت «Necronomicon» هم که توسط اچ. پی. لاوکرافت به عنوان داستان خلق شده بود، چنین بود. او Necronomicon را آنچنان خوب توصیف کرد که نویسنده‌های مدرن زیادی کوشیده‌اند آن را به عنوان یک کتاب جادو تولید کنند. در پلاتهای داستانهای عملی تخیلی (بخصوص از نوع «سخت» آن)، در حالی که سعی می‌شود از جادو استفاده نشود، اغلب واقعیات خارق العاده‌ای نشان داده می‌شوند که پایه علمی ندارند و توضیحی هم برایشان داده نمی‌شود. در این موارد، خواننده باید”قانون سوم” آرتورسی-کلارک را به خاطر آورد که: “هر فناوری بسیار پیشرفته‌ای غیر قابل تمیز و تشخیص از جادو است.” عنصر جادو، جادو(بازی) به تصویر کشیده می‌شود، که در آن جادو خاصیتی است که در شرایط خاصی قابل دسترسی برای بازیگران است. جادوگران و جادوگری محصول عمده ادبیات داستانی wuxia چین است که در بسیاری از فیلمهای هنرهای رزمی وجود دارد.
[ویرایش] پانویس
1. ↑ فرهنگ فارسی معین
2. ↑ فرهنگ فارسی برهان
3. ↑ لغتنامهٔ دهخدا
4. ↑ فرهنگ آنندراج
5. ↑ رجوع شود به مقالهٔ تاریخ جادو
6. ↑ تفسیر المیزان، احتمالاً ذیل آیات در مورد هاروت و ماروت
7. ↑ آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب (مجتهد، مرجع تقلید و شهید محراب) در کتاب گناهان کبیره نشر دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعهٔ مدرّسین حوزه علمیه قم، جلد دوم، صفحه 85 تحت عنوان «حقیقت سحر و اقسام و ملحقّات آن» معانی مختلف را چنین گردآوری کرده
8. ↑ شیخ انصاری در کتاب مکاسب آورده‌است که سحر بدین گونه هاست: یا بر زبان جاری کنند، یا بنویسند، یا نوشته‌ای که به همراه دارند، یا قسم بدهند مانند جن و شیاطین را به انجام کاری، یا بخور بدهند، یا بدمند و یا مجسمه درست کنند، یا با تصفیه نفس به تصرف امور بپردازند، و یا با استخدام ملایکه یا اجنه به کشف اشیای گمشده یا علاج امراض بپردازند.
9. ↑ سحر بر دو قسم است: حقیقی و غیر حقیقی. که نوع دوم را شعبده یا چشم بندی می‌گویند. و در آن، هیچ حادثهٔ عجیبی واقعاً رخ نمی‌دهد. بلکه فقط در خیال مخاطب تصوّر می‌شود. از محمد بن ابراهیم السّنجاری متوفّی 794 ه.ق. طبق کتاب سفینه البحار، جلد 1، صفحه 605
10. ↑ تعریف لغت نامهٔ Oxford انگلیسی به انگلیسی
11. ↑ قرآن او را «عفریتٌ من الجن» می خواند
12. ↑ قرآن، سوره دوم، آیه ۱۰۲: 
و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خوانند پیروی کردند. سلیمان هرگز کافر نشد (یعنی مرتکب جادوگری نشد)؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» نازل شد پیروی کردند. و به هیچ کس چیزی یاد نمی‌دادند، مگر اینکه از پیش به او می‌گفتند «ما وسیله آزمایشیم، کافر نشو(یعنی مرتکب جادوگری نشو)» ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را می‌آموختند که بتوانند بوسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ ولی هیچ گاه نمی‌توانند بدون اجازه خداوند به انسانی زیان برسانند. آنها قسمت‌هایی را فرا می‌گرفتند که به آنان زیان می‌رسانید و نفعی نمی‌داد. و مسلماً می‌دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره‌ای نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آچه خود را به آن فروختند، اگر می‌دانستند!
13. ↑ و ان یکاد الّذین کفرو لیزلقونک بابصارهم لمّا سمع الذّکر و یقولون انّک امجنون. (68:51,52)
14. ↑ کتاب عصر ظهور، اثر علی الکورانی، قسمت حوادث پس از ظهور
15. ↑ Chapter 3. Sympathetic Magic. § 1. The Principles of Magic. Frazer, Sir James George. 1922. The Golden Bough
منیع سایت : http://fa.wikipedia.org


منشأ پیدایش جادو و جادوگری

نویسنده : حامد منوچهری کوشا 
در خط هیروگلیف یعنی خطی که مصریان باستان از تصاویر برای نگارش استفاده می کردند نشان داده شده است که دین و جادو با هم رابطه ای نزدیک داشتند.الهه های مصر بر خلاف خدایان فرهنگهای دیگر خرد و دانش جادویی را به بشر سپردند.(برای مقایسه می نوانیم به اسطوره های یونان باستان اشاره کنیم.بر اساس این اسطوره ها قهرمانی به نام پرومتیوس مجبور شد خدایان را فریب دهد تا اسرار تولید آتش را که نماد ظهور حکمت و دانش است به وی بیاموزند(
بر اساس دین مصریان باستان کمی پس از ایجاد جهان جادو به شکل الهه ای به نام “هکا” ایجاد شد.نام هکا بعد ها عملا تبدیل به واژه ای شد که معنای”جادو”می دهد.یعنی ابتدا این واژه وارد زبان یونانی شد.در زبان یونانی تلفظ و املای آن زبان زا پذیرفت و تبدیل به واژه “ماگه یا” شد که امروزه واژه انگلیسی “مجیک” به معنای جادو از همان واژه “ما گه یا”گرفته شده است.
الهه ی مصری دیگری به نام “توت” حتی بیشتر از هکا با جادو عجین و مرتبط است. این الهه علاوه بر نجوم و ریاضیات بر هنر های مداوا نیز فرمانروایی می کرد که در فرهنگهای همواره با جادوگری در ارتباط بوده است.معمولا در نقاشیها او را در حالی که قلمی در دست داشت به تصویر می کشیدند.مردم مصر باستان عقیده داشتند او کتابهای پنهانی و محرمانه ای نوشته و در آنها راز و رمز کیمیاگری و علوم را افشا نموده است. آنها عقیده داشتند یکی از این کتابها در جعبه ای زرین قرار گرفته مهر و موم شده و در معبدی مخفی نگهداری می شود.
افسونهای مصری
مصریها شدیدا بر افسون و طلسم اتکا می کردند.مردم می گفتند اگر در باره عملی صحبت شود افسون و طلسم موجب انجام آن کار می شود.جادوگری به نام وبا آنر در دربار تندیس کوچکی از تمساح را به تمساح زنده تبدیل کرد.سپس این حیوان وحشی یکی از عاشقان ملکه را به قتل رسانده و دوباره توسط جادوگر به وضعیت اولیه بازگشته است.یکی از پادشاهان جادوگر تصویر ناوگان دشمنانش را در آب غرق کرد و با این کار او کشتیهای حقیقی دشمنانش را غرق کرد.
در پایان لازم به ذکر است که طبق آیات قرآن کریم و دیگر کتابهای آسمانی و مذهبی اولین جادوگران تاریخ قوم حضرت سلیمان (ع) (حدود ۱۱ قرن قبل از میلاد)بوده اند که جادو را ابتدا از جنیان سپس روش مقابله با آن را از فرشتگان آموختند..

کلمات کلیدی : " آب" + "آتش" + "اسطوره" + "اسطوره ها" + "الهه" + "اولین جادوگران" + "باست" + "باستان" + "تمساح" + "توس" + "جادو" + "جادو در مصر باستان" + "جادو و جادوگری" + "جادوگر" + "جادوگری" + "جهان" + "حرم" + "خدا" + "خدایان" + "دین" + "زن" + "فرهنگ" + "قرآن" + "قهرمان" + "مذهب" + "مصر" + "مصر باستان" + "معبد" + "نماد" + "واژه" + "یمی" + "پادشاه"
منبع سایت : http://myth.tarikhema.ir


نویسنده: رضا رمضانى نرگسى 
این مقاله به بررسى سحر و جادو از منظر دینى می‌پردازد، لازم است «سحر و جادو» را در اصطلاح جامعه شناسان و علماء دینى و لغت، مورد مطالعه قرار دهیم.

مقدمه 
درباره سحر و جادو در متون دینى، بحث در دو حیطه انجام مى گیرد: 
1ـ معناى سحر و حقیقت آن چیست؟ 2ـ آیا سحر مطلقاً حرام است یا در بعضى موارد و بعضى از اقسام آن جایز است؟ بخش دوم جنبه جامعه شناختى ندارد و بیش تر به فقه مربوط مى شود. در این جا، موضوع اول مورد بحث و بررسى قرار مى گیرد. 
پیش از آن که به بررسى سحر و جادو از منظر دینى بپردازیم و منظر جامعه شناسان را د

ناقل:هومان انصاری

منبع:سایت بسیج طلاب و مستضعفین

  • هومان انصاری
  • ۰
  • ۰

بسم الله.بالله اعتصمت و بالله اثق و علیه اتوکل.سلام علیکم خدمت همه دوستان و طالبان قدرتهای ماورایی (این مطلب رو حقیر در سایتی به نام alamtoنوشتم و نظر دادم و همینجا گذاشتم برای طالبین راه.امیدوارم کم و کاستیها را عفو نمایید)

این حقیر مطالب رو خلاصه و مختصر و شاید هم طولانی و  پراکنده اما جامع عرض میکنم نه بخاطر مسائل شخصی و نه بخاطر خطبه خوانی و سخنرانی و خودنمایی و مسائل دنیوی و  نصیحت.چون خودم فقیر الی الله هستم.جمله معروفیه:خفته را خفته کی کند بیدار.این جمله برای من ساخته شده.پس فقط برای محبت و عشق به همه انسانهای عزیزتر از جانم عرض میکنم:که برادران و خواهران عزیزم اگه دوست دارید به این قدرتها برسید خیلی علیه چون میخواهید به کمال برسید و انسان از عیب و نقص متنفر است.مثلا هیچکسی دوست ندارد حافظه ضعیف یا بدن تنبل داشته باشد بلکه دوست دارد که قدرت ۱۰۰نفر بلکه ۱۰۰۰نفر را داشته باشد و یا اینکه دوست دارید مثلا روی آب راه بروید.اینها عالی هستن چن در فطرت ما حس کمال طلبی وجود دارد یعنی خداوند میخواهد ما کامل بشویم از هر لحاظی.اما از راه صحیح و مطمئن. و  مرحله به مرحله. و قدم به قدم.بچه ای که متولد میشه باید شیر مادر بهش بدین نه اینکه  چلوکباب با دلستر بهش بدین خودتون میدونین چه اتفاقی می افته.

پس عقلمون میگه بهترین راه چیه؟عقل میگه مسیر ما  همون راه پیامبران است‌.آیا بهتر از پیامبران کسی رو سراغ دارید و همچنین ائمه علیهم السلام.چقدر با زندگینامه اینهآشناییم؟آیا میدانیم اینها چه کارهایی کردند؟آیا دستو ات خدا رو اجرا میکنیم؟آیا اعتقاد دارید؟اگه اعتقاد ندارید کاری از هیچکس ساخته نیست.و حال آنکه شما عزیزان از بنده بهتر هستید و معتقدید.

اما بهتره بگم که انبیا اومدن که ما خودمان را بشناسیم تا در نتیجه خدا رو بشناسیم.و هرکی خدا رو شناخت میتواند هر کاری را با اجازه و اذن الهی انجام بدهد.مگر پیامبران انسان نبوده اند؟پس ما هم انسانیم یا نه؟پس چه بلایی سرمون اومده؟

جواب:اعمال واجب رو رها کردیم و گناهان رو انجام دادیم.یعنی بر عکس شدیم.خودتون نتیجه گیری کنید.خدا که اینقدر عظیم و غنی و لا یحتاجه نیاز به من و شما و عبادتمون نداره.اما ما که فقیر و سراسر نقص و عیب هستیم از هر لحاظ با خدا کار داریم و او را رها نمیکنیم.چرا بچه هر جا مادرش میره اون هم میره.جوجه های مرغ رو تماشا کردین؟چقد حیرت انگیزه.با خدا هم همینگونه رفتار کنیم و از او جدا نشیم.اگه جدا شدیم میریم زیر نظر شیطان.بعضی وقتا شاید اتفاق بیفته که لامپی میترکه یا چنگال میره هوا  اما نمیدونیم اینها کار شیطان هاست و کم کم ما رو از خدا و واجبات دور میکنن و جهنمی میشیم.داستان حضرت موسی و جادوگران و فرعون رو همه بلدیم اما ترجمه دقیق لفظ به لفظ رو از قرآن بخونیم با تفکر و توجه.دوستان راه و مسیر بازه.شیطان میگه بسته است.چون ما رو ذلیل  گیر اورده .خدا میگه  ای انسان بزرگترین و آشکارترین دشمنت شیطانه.آیا ما دشمنمون یا دشمنانمان رو میشناسیم و میدونیم چطوری حمله میکنند و چه وقت شکست میدن .و چه وقت شکست میخوریم و چگونه باید غلبه کنیم بر اونها؟پس چه موقع باید بیدار بشیم.شبها خوابیم و روزها پی هر کاری مثل خواب.بیایید بیدار بشیم.چنانکه خیلی ها بیدار شدن و ما خوابیم.قدرت همون خود شما هستید با تکیه بر خداوند لایزال.

چون قدرت در وجود خودتونه ولی علم ندارید

همه چیز خلق شده برای تو.اگه بیدار بشی.

مطلب بعدی اینکه بجای اینکه همه هواستون رو متمرکز کنید و مدتها مدیتیشن انجام بدید و خودتون رو خسته میکنید و زمینه سازی میکنید برای از دست دادن فرصتها و نعمتهای بی نظیری که خدا به ما داده٬از همین لحظه بیاییم به جای اینکه اجسام رو رو هوا نگه داریم و یا اینکه از دیوار رد بشیم و یا دوست دارید چند متر روی هوا بمونید و بقیه رو متحیر و شوکه کنید بیاییم جسم خودمون رو حرکت بدیم به سوی خوبی ها.به سوی نماز.به سوی کارهای پسندیده.

اگه روحی که داخل جسمت رو شناختی و با اون جسمت رو حرکت دادی به سوی دستورات خدایی٬والله قسم خدا چیزهایی بهت میده و نشونت میده که گفتنش سخت و عجیبه و شاید کسی قبول نکنه.تو عبادت خدا رو بکن.  خدا همه چیز رو به تسخیرت در میاره.       هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست.نه این قدرتهایی که عاقبت به جهنم و گمراهی و دوستی با شیاطین و نتیجتا خسرالدنیا و الاخره شدن منجر میشود.پناه بر خدا 

این راهی بود برای همه.مسیر روشنه.

مسیر رسیدن به خواسته ها:بندگی خداوند

بندگی خدا چیه؟انجام واجب و ترک حرام.همین.بقیه قدرتها خودشون به وجود میان و شما اصلا تحویلشون نمیگیرید.قدرت هی میگه بابا یه نگاه بهم بکن لا اقل و تو میگی من به خدایی که تو را آفرید نگاه میکنم نه تو که مخلوقی.برو پی کار خودت.حالا انصاف بدید آیا این مقام بهتره یا ترکوندن لامپ که معلوم هم نیست کار منه یا شیطانه یا نوسانات برق و گرما و مرغوب نبودن کالا و و و و.تازه به این فکر کنید که اگه بشقاب رو بلند کنی و هرم رو تکان بدی چه دردی رو دوا میکنه.خب خودت بدون زحمت با دستت بلندش کن و کلی آسیب به روح و جسمت نزن.اشتباه نکنید دوستان من منکر این قدرت ها نیستم.بلکه قدرتهایی رو از کسانی دیدم که باورش سخته.شنیدن کی بود مانند دیدن

در ضمن بنده فاقد این مطالبم و فقط نقل میکنم.از پشه هم ضعیفترم خداگواهه.


نکته بسیار مهم:در مسیر هیچگاه خسته نشید و هدفتان فقط به دست آوردن رضایت خدا باشه.    خدا رو راضی کن تا راضیت کنه

چونکه صد آمد نود هم پیش ماستچ

هر کسی

هر قشری

هر سنی

هر لحظه ای فقط شروع کن با توکل بر خالقت که تو را آفریده و او مهربانترین است


من عرف نفسه عرف ربه

با خدا باش پادشاهی کن.  بی خدا باش هرچه خواهی کن


الحمدلله رب العالمین


نویسنده نظر:هومان انصاری

  • هومان انصاری
  • ۰
  • ۰

امهای خاص شاهنامه( قسمت اول )

جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:12 ق.ظ

نامها ی خاص


http://s5.picofile.com/file/8158150942/59.jpg

الف

آبتین = نام پدر فریدون

آرزو = نام همسر سلم

آزاده = نام همسر تور

آفریدون = پسر آبتین و فرانک . ششمین شاه ایران که پانصد سال پادشاهی کرد.

اجناس = از سرداران توران

ارژنگ = نام سالار مازندران که از دیوان بود

ارژنگ = از سرداران تورانی

ارنواز = خواهر جمشید که ابتدا همسر ضحاک شد و سپس به همسری فریدون درآمد

اسپینوی = نام همسر تژاو سردار تورانی

اشکبوس = نام سردار تورانی

اشکش = از سرداران ایرانی

اغریرث = پسر پشنگ و برادر افراسیاب که به دست برادر کشته شد

افراسیاب = فرزند پشنک که بعد از پدر به پادشاهی توران رسید

اکوان = نام دیوی که رستم او را کشت

الکوس = نام سردار تورانی

الوا = از سرداران ایرانی

اندریمان = از سرداران تورانی

اولاد = پهلوانی دلیر که بعد از پیروزی رستم بر دیوها سالار مازندران شد

اهنوخشی = مردمی که اهل اندیشه بودند

ایرج = نام پسر کوچک ( سوم)فریدون پادشاه ایران

ارمایل = یکی از آشپزهای ضحاک که سعی در نجات جوانان داشت

ارجاسب = از بزرگان لشکر توران

ب

بارمان = از سرداران تورانی

بهرام نیو = پسر گودرز و برادر گیو . از سرداران ایرانی

بیژن = پسر گیو . از سرداران ایرانی

بیورسپ = پسر مرداس که بسیار ناپاک و پلید بود و نام دیگر او ضحاک است.

برزین = از بزرگان سپاه ایران

برته = از بزرگان ایرانی

بید = از دیوان

پ

پشنگ = برادرزاده فریدون پادشاه ایران و داماد ایرج

پشنگ = پادشاه توران و پدر افراسیاب

پرمایه = برادر فریدون

پلاشان = از بزرگان تورانی

پولاد = از بزرگان سپاه کیقباد

پولادوند = سردار تورانی

پولاد غندی = از دیوان

 پیران = سردار تورانی و وزیر افراسیاب

پیلسم . پیلستم = پسر ویسه و برادر پیران

ت

تخوار = از سرداران توران

تژاو = از سرداران توران

توابه = از سرداران ایران

تلیمان = از سرداران ایران

تور = پسر دوم فریدون

تهمتن = رستم

تهمینه = دختر شاه سمنگان که با رستم ازدواج کرد

ج

جریره = دختر پیران که با سیاوش ازدواج کرد

جمشید = پسر طهمورث که هفتصدسال پادشاهی کرد

جهن = از بزرگان توران و پسر افراسیاب

چ

چنگش = از سرداران تورانی

خ

خراد = از سرداران سپاه ایران

خزروان = از سرداران توران

خون اسیاوشان = گیاهی که از خون سیاوش رویید

د

دستان زند = زال

دانشومند = نام موبدی که تهمیته را برای رستم خواستگاری کرد

دموی = از سرداران توران

دیو سپید = رئیس همه دیوها

ر

رخش = نام اسب رستم

رستم = پسر زال و رودابه . قهرمان اسطوره ای شاهنامه

رودابه = دختر مهراب و سیندخت که با زال ازدواج کرد

رویین = از سرداران تورانی . پسر پیران

رهام = از سرداران ایرانی . پسر گودرز

ریو = از سرداران ایرانی . داماد طوس

ریو = پسر کاووس

ز

زرسپ = پسر منوچهر

زرسپ = پسر طوس

زنگه شاوران = از سرداران ایران

زواره = نام برادر رستم

زوطهماسب = پس از نوذر به پادشاهی رسید و پنج سال پادشاهی کرد

زال = پسر سام نریمان و پدر رستم

زادشم = پدر پشنگ شاه توران

ژ

ژنده رزم = برادر تهمینه

س

سام نریمان = پدر زال و پسر نریمان

ساوه = از سرداران توران

سپند = نام کوهی است

سپهرم = از سرداران توران

سرخه = پسر افراسیاب

سرو یمن = از سرداران ایران

سزان = از سرداران توران

سلم = پسر بزرگ فریدون

سنجه = نام یکی از دیوها

سودابه = دختر شاه هاماوران . همسر کیکاووس

سهراب = نام پسر رستم و تهمینه

سهی = همسر ایرج

سیامک = پسر کیومرث که در جنگ با اهریمن کشته شد

سیاوخش . سیاوش = نام پسر کیکاووس

سیاوخشگرد = نام شهری که سیاوش بنا نهاد

سیندخت = همسر مهراب . مادر رودابه

ش

شاپور = از بزرگان ایرانی

شبرنگ بهزاد = نام اسب سیاوش

شماساس = از سرداران توران

شنگل = از سرداران توران

شهربانو = دختر گیو . همسر رستم

شهرناز = خواهر جمشید . ابتدا همسر ضحاک بود و سپس به همسری فریدون درآمد

شید = از سرداران توران

شیداسپ = وزیر طهمورث

شیدسب = از سرداران ایران

شیدوس = از سرداران ایران

شیدوش = پسر گودرز . از سرداران ایران

شیده = پسر افراسیاب . نام دیگرش پشنگ است .

شیروی = از سرداران توران

ط

طوس = از سرداران ایران . پس نوذر. توس

طورگ = از سرداران توران

طهمورث = پسر هوشنگ که سی سال پادشاهی کرد

غ

غرچه = سردار تورانی

ف

فریدون = ششمین شاه ایران که پانصد سال پادشاهی کرد . پسر آبتین و فرانک

فرامرز = نام پسر رستم

فرانک = نام مادر فریدون

فرشیدورد = برادر پیران . از سرداران توران

فرغاز = از سرداران توران

فرنگیس = دختر افراسیاب . همسر سیاوش

فرود = پسر جریره و سیاوش

فرهاد = از سرداران ایران

فریبرز = برادر سیاوش . پسر کاووس

فرطوس = سردار توران

ق

قارن کاوگان = برادر قباد . از سرداران ایران

قباد = برادر قارن . از سرداران ایران

قراخان = از سرداران تورانی

قلون = از سرداران توران

ک

کاتوزیان = مردمی که کارشان پرستش بود

کافور = پادشاه شهر بیداد

کاکوی = نبیره ضحاک . از سرداران توران

کالو = از سرداران توران

کاوه = آهنگری که هجده تن از پسرانش را ضحاک کشت و بالاخره برضد او قیام کرد

کاموس = سردار توران

کبوده = سردار توران

کرکوی = نبیره سلم

کرمایل = آشپز ضحاک که سعی در نجات جوانان داشت

کروخان ویسه نژاد = سردار توران

کشواد = سردار ایران. پدر گودرز

کلاهور = از سران لشکر دیوها

کنارنگ = سردار ایران

کنارنگ = یکی از دیوها

کاتی = سردار توران

کندرو = وزیر ضحاک

کندرو = سردار توران

کهرم = سردار توران

کهارکهانی = سردار توران

کی آرش = پسر کیقباد

کی آرمین = پسر کیقباد

کیانوش = برادر فریدون

کی پشین = پسر قباد

کیخسرو = پسر فرنگیس و سیاوش

کیقباد = یازدهمین شاه ایران که صد سال پادشاهی کرد

کی کاووس = پسر کیقباد که صدوپنجاه سال پادشاهی کرد. دوازدهمین شاه ایران

کیومرث = اولین پادشاه ایران که سی سال پادشاهی کرد

گ

گرازه = از سران سپاه رستم

گردآفرید = دختر گژدهم سردار ایرانی که سهراب عاشق او شد

گرسیوز = برادر افراسیاب

گرشاسپ = دهمین شاه ایران که نه سال پادشاهی کرد

گرشاسپ جم = از بزرگان زمان فریدون

گرگین = پسر میلاد . از سرداران ایران

گروی زره = سردار توران

گرزم = سردار توران

گژدهم = سردار ایران در دژ سپید

گستهم = پسر گژدهم . سردار ایران

گلباد جنگی = برادر پیران . سردار توران

گلشهر = همسر پیران

گودرز = پدر گیو و پسر کشواد . از بزرگان ایران

گیو = پسر گودرز و پدر بیژن . از بزرگان ایران

ل

لهاک = برادر پیران . از بزرگان توران

م

ماه آفرید = همسر ایرج

مرداس = پدر ضحاک که به دست پسر کشته شد

مردوس = سردار توران

منشور = از بزرگان توران

منوچهر = نوه ایرج و ماه آفرید . هفتمین شاه ایران که صدوبیست سال پادشاهی کرد

منیژه = دختر افراسیاب . همسر بیژن

مهراب = پدر رودابه

میلاد = سردار ایرانی

مهین بانو گشسب = دختر رستم . همسر گیو

ن

نستهین = برادر پیران . سردار توران

نسودی = مردمی آزاده که می کاشتند و از دسترنجشان می خورند

نوذر = پسر منوچهر که هفت سال پادشاهی کرد . هشتمین شاه ایران

نهل = سردار توران

نیساریان = مردمی که کارشان جنگ بود

و

ورازاد = شاه سپیجاب . سردار توران

ویسه = پدر پیران . از بزرگان توران

ه

هجیر = پس گودرز . سردار ایرانی

هزبر = سردار توران

هژیر = سردار ایران

هوشنگ = پسر سیامک که چهل سال پادشاهی کرد

هومان = برادر پیران . از بزرگان توران

هیربد = مامور شبستان کیکاووس




ناقل:هومان انصاری 

  • هومان انصاری